و اینک نوبت این شد
که روی تخت بیارامد
تخت مرده شورخانه را میگویم
راحت خوابیده است
بیصدا
و از دغدغه هایش خبر نداریم
چون چشم برزخی نداریم
و هیچکس خیالش نمیرسد
روزهای سخت پشت سرش را
و هیچکس نمیداند روزهای پیش رویش را
بزرگ کردن هفت پسر سخت تر است یا
گذر از پل صراط
دنبال پول دویدن مشکل تر است یا
سوال و جواب قیامت
توی صف ایستاده ایم
تا نوبت به ما هم برسد
اما
اداب صف ایستادن را نمیدانیم