از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

آشفتگی

بچه که بودیم

بعضی صبح ها شگفتانه ی مثبت داشتیم

صبح هایی که برف میبارید و

صبح هایی که مهمان داشتیم

بزرگ شدم بزرگ شدم بازم بزرگتر

حالا دیگه برف نمیاد

دیشب با فکر ی صبح برفی خوابیدم

اما 

از برف خبری نیست

از وقتی سردار رفت

باخودم تکرار میکنم

قاسم هنوز در شط در سینه ی خطرهاست

قاسم هنوز در فاو گرم دفاع مانده

و اشکام سرازیر میشه

بعد یاد اون هواپیمای اوکراینی ...

بعد یاد تکالیف این بچه که هرچی بیشتر مینویسه بازم برتر نمیشه چون خودش مینویسه نه مامانش

شبا خواب ترامپو میبینم

با سری نصفه تراشیده

خواب ترور

خواب موج دوم داعش وحشیتر مسلح تر

خواب ...

چه روزای آشفته ای

گرما ز آتش رفته است انگار


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد