برای یکی از دوستان
از شهرخودمون کالایی خریدیم
که هزینه ارسالش زیاد میشد
پس بهش پیشنهاد دادیم
تشریف بیاورد خودش ببرد بارش را
و او امد
هرچه اصرارکردیم
یک ناهار پیش ما بماند
قبول نکرد که نکرد
گفت می ترسد حق الناس مردم بردوشش بیفتد
چون باتوجه به کرونا سفر ممنوع است
و تا همینجا که امده بود هم حس گناه داشت
و البته مابه او گفتیم
مقصر حسن چاخان است که
هزینه ی باربری انقدر زیاد شده است
و خلاصه نیامد که نیامد
و من هم دلم سفر میخواهد
یک تلویزیون بدون هشدار کرونا میخواهد
یک دورهمی فامیلی می خواهد
نوه ی عمه را میخواهد بغل کند
امااااااااااا نمیشود
فشارروانی معادل فشارروانی بر اسرای آشویتس احساس میشود
خدایا تو راهم صدا نمیزنم
رویمان سیاه است
میدانم
دعاهایمان بالا نمی رود