از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

مرگ

بعله

و مرگ ان عزیز از دست رفته همچنان کش می اید

کوچه پر از ماشین است

و ادمها دلشان نمی اید بروند خانه هاشان

بنحوی زندگی دسته جمعی را همه دوست دارند حتی انها که خوششان نمی اید

فردا هم قرار است برویم سر مزار

هنوز بازماندگان ارام نشده اند

و من تازه فهمیدم

که نصف غش کردنها و قفل شدنها را ندیده ام

چون تحمل ان محیط پر از جیغ برایم سخت بود

زود برگشته بودم خانه خودمان

حالا نه اینکه این تصاویر دیدنی باشدها

نه

از این باب گفتم

که ما ادمها چه واکنشهایی داریم

به چیزی مثل مرگ

که قرار است برای همه مان اتفاق بیفتد

فکر کنم ذهن ناخودآگاه می اید وسط و

فرمان را میگیرد دستش

هنوز باورم نمیشود

ان مرد را

ان نعره ها را

ان حال بدش را

که هنوز هم ادامه دارد...


و ان عروس خانم را

که شاید سالی پنج بار بدیدار ان عزیز سفر کرده می امد

ولی باز در مراسم ختم جیغ میکشید؟؟؟


و البته پسر متوفی

که سالی یکبار هم بدیدن ان عزیز از دست رفته

نمی امد

و همچنان بی تفاوت به زندگی اش ادامه می دهد


فکر کنم این پسر میداند با خودش چند چند است!

و یا شاید ان عروس وجدان بیدارتری دارد که النهایه به اشتباه خود پی برده است!


و در انتها متوجه خودم شدم

که اگرچه ریز ریزو بی سروصدا اشک میریختم

ولی در واقع

مشغول سنجش و توزین اعمال دیگران بودم

در غفلت تام و تمام از خودم

شاید من هم اگر به خودم رجوع کرده بودم

جیغ میکشیدم

بنفش

و بلندتر از نعره های ان مرد محجوب



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد