اولش با اشتهای هرچه تمام تر
رفتم ثبتنام کردم
خیلی مشتاق بودم که شروع شود
بعد چه چیزهایی شنیدم؟
چالش زندگی استاد را
که عبارت بود:
در راه ویلایشان در کلاردشت
همین اول راهی
در خود تهران
ماشینشان خراب شده و مجبور میشوند با اسنپ برگردند خانه!!!!
بعد دو روز بعد به کلاردشت مشرف بشوند!!!
اینم شد چالش؟؟؟؟
نه پول بلیط داده بودن که از دست برود
نه وسط جاده ای گردنه ای بیابانی مانده بودند
نه اجاره ی ویلا داده بودن
نه بچه کوچک همراهشان بود
نه مریضی
نه فرد کهنسالی
نه هوای خیلی سرد یا خیلی گرمی
خوب بنظرمیرسد این چالش بقدرکافی بزرگ و همه گیر نیست
که برای مثال زدن بتوان از آن استفاده کرد
آن هم در یک دوره ی آموزشی
مثال دیگری بیان فرمودند
خانم می خواهداخر هفته برود کیش
اما شوهر همان خانم میخواهد برود مشهد
بعد این اختلاف نظر تبدیل میشود به
یک دعوا و اختلاف بزرگ!!!
خوب
واقعا این اختلاف شایع و فراگیر هست؟؟؟؟
این مثال به جای اینکه به فهم مطلب کمک کند
ذهن مخاطب را بیشتر درگیر می کند
که حتما این دو نفر انسانهای سیر و ثروتمند و بی منطقی هستند
که از سر لجاجت و بطور ارادی قصد انحلال زندگی مشترک خود را دارند
خلاصه از دید مریخی که نگاه کنیم
انگار به هیچ تبلیغاتی نباید اعتماد کرد
اگرچه چند نکته ی آموزنده هم بیان فرمودند
ولی حس خوب اعتمادکردن را در من زنده نکرد