او
هرکاری که دوست دارد می کند
امروز دل می بندد و فردا دل می کند
به هرکس که به ساز او نرقصد پشت پا میزند
پدرش باشد
یا معشوقه اش
یا همسر رسمی اش با مهریه سیصدسکه ی طلا
دروغ می گوید چون راستش منفعتی ندارد
شخصیت او فاجعه است
چیزی فراتر از حد توصیف
و بارها و بارها ثابت کرده است
قابل اعتماد نیست
حتی پدر و مادروخواهروبرادرش به او اعتماد ندارند
نه اینکه امروز و دیروز
نه
سالهاست که او بی اعتبار است
و
باز
و باز
پ به او اعتماد کرد
باطناب او در چاهی رفت
که بزودی صدای افتادنش در چاه را خواهیم شنید
و باز با کمال سادگی می گوید حالا بدبین نباش
هیچ روزنه ای برای اعتماد به او وجود ندارد
انوقت پ در کمال حماقت به او اعتماد می کند
انگار زلزله امده است
ارزشها جابه جا شده اند
برای معتبر بودن صداقت و امانت لازم نیست
نمی دانم چرا چهل سال بدون نیرنگ و فریب زندگی کرده ام؟!
امروز
سالگرد مسخره ترین اتفاق عمرم است
یک اتفاق غم انگیز
با آثار شوم
و نابودکننده
راه زندگی ام را مسدود کرد
و من مجبورم در همین امروز
یک خبر تلخ دیگر را به روحم وصله بزنم
و تا سالها بعد
هفتم فروردینهای غم انگیز را تحمل کنم
نکته:
خاطرات ناخودآگاه بذهن انسان هجوم می اورند
حتی اگر خود خاطره در ذهن نباشد
سایه اش می آید و از روح می گذرد
و یک غم سنگین روی دل می نشاند
شما نمی دانید این چه غمی است
با کمی تامل و ذکاوت علت را می یابید
حتی اگر تقویم را ندانید
کمی پیچیده است
و اختلال اعصاب نمی گذارد برای توضیح ان واژه بیابم
چقدر دلگیرم
آه
هرکه بی اخلاق تر است نزد مردم گرامی تر است