از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

خشم

دیروز

روزی بود سراسر متروپل روانی

آوار پشت آوار بر اعصاب ضعیف آدم دو پا

لب بدندان گزیدم و

شدم آتش بدون دود

در درونم غوغایی بود

لبریز از غرولوند و شکوه و گلایه

رفت و آمدی در ذهنم بود سرسام آور

کلنجار داخلی. مثل نفاق است

تا عصر پشت سرهم ضربه فنی شدم

تا آخرش گوشه ی رینگ گیر افتادم

خراب شدم روی سر حریف

و همه ی آنچه که از صبح قورت داده بودم

روی او استفراغ کردم

ولی حالم بهتر نشد

و بعد از آن هم از سمت تراوشات زهرآگین نادان دیگری

مورد هدف قرار گرفتم

و اینبار آتشفشان وجودم قلیان کرد

ولی باعث و بانی آن انجا نبود که نتیجه ی حماقتهای جاودانه اش را دریابد

پدر طفلکی من بود که مدام مرا به آرامش دعوت می کرد

ولی کار از این حرفها گذشته بود

تمام مملکت بدنم لرزید

هریک به سمت و سویی

و سلامتی از دست رفت

آن هم برای حماقت دیگران

و البته تاحدودی  شاید حماقت خودم

در بی توجهی

در عدم تفکر قبل از اقدام

در اعتماد بی جا


امروز هم برای خودم و هم برای شما تکرار میکنم

عصبانیت و خشم هیچ اثری در حل مشکلات ندارد

جز افزوده شدن بر شدت مشکلات

و ایجاد مشکلات جدید

و ضربه به سلامت تن و روان.


انشاءالله که یادمان بماند

خدایا

تو در مقام کن فیکون قرار داری

دست یاری بسوی تو دراز می کنیم

ما را در برابر خشم بیهوده محافظت بفرما




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد