پروژه در سراشیبی سقوط قرار گرفت
به نتیجه رسیدن آن در هاله ای از ابهام فرورفته است
کاشکی با خدا رابطه داشتم
انوقت او حتما چاه و راه را نشان میداد
که اینگونه در آستانه ی شکست احساس غم نکنیم
ما گفتیم تا تنور داغ است
نان را بچسبانیم
نمی دانستیم تنور زیادی داغ است و نان اگرچه میچسبد ولی خواهد سوخت
برای دلداری خودمان
رفتیم که برویم در دامان طبیعت
سر راه فهمیدیم
خ برحمت خدا رفته است
و چون پیر بود و مریض و مرگ قابل پیش بینی
خیلی سریع تشییع و دفن شد
و چون ماهم سربزنگاه رسیده بودیم
و توسط فامیل رصد شده بودیم
طبیعت و دل گرفته ی خودمان را فراموش کرده و
رهسپار مراسم تشییع و تدفین شدیم
و شاید کار درست این باشد
که غم دنیا را با رفتن به قبرستان،در دلمان بمیرانیم
در پی بروز این غم که چون درد مثل کوه می آید و مثل کاه از تن بیرون می رود
باقی شاخه های فعالیت های روزانه نیز
برایم از سکه افتادند و بی ارزش شدند
دوست دارم همه را مختومه کنم
هیچ کاری نکنم
کیک خامه ای بخورم و بخوابم و آدامس بادکنکی باد کنم
اووووووه