پیر مرد کادوهای تولدش را باز کرد
پارچه!!!
شلوار و پیراهن هماهنگ( همان سِت خودمان)
ظاهرا عروس و دختر بفکر تیپ پدر بوده اند
و باهم خرید کرده اند تا کادوها تکراری نشود
حالا پیرمرد مجبور است یک میلیون تومان بدهد
و این دو پیرهن و دوشلوار را بدوزد
تنش کند
برای خوشحالی دل اهالی خانه.
پیرمرد هنوز هم از فردای خود خبر ندارد.
چشمش افتاد به پیراهن و شلوارهای دوخته شده،
خانمش سر راه مسجد آنها را از خیاطی گرفته بود.
هوا هم سرد شده
پاییز کم کم خودنمایی می کند
لباسهای گرم پیرمرد دیگر کهنه شده اند
با پیراهن و شلوارهای نو هماهنگ نیستند
زنش تصمیم گرفته است برای او جلیقه و کت پشمی نو بخرد
پیرمرد نمی داند قسمتش میشود دوباره لباس بخرد؟
آفتاب لب بام بودن چه حسی دارد؟