شنیده ام
پدر همکلاسیم دیروز تشییع جنازه شده و در خاک آرمیده
با بابایش بیشتر از خودش آشنایی داشتم
بخاطر شغل بابایش
البته این آشنایی متعلق به چندین سال پیش بود
از همان موقع ها دیگر خبری ازآنها نداشتم
تا امروز که شنیدم
راهی سفر شده است
صدای جاروبرقی همسایه می آید
فکر کنم بهتر باشد برای آسایش خودم
پول جمع کنم برایش یک جارو برقی کم صدا بخرم
همین دیگر
دچار رکود فکری شده ام
افسردگی ممتد
فقط برای عملیات شهادت طلبانه مناسب هستم
کاش میشد بروم غزه
شاید آنجا بدرد کاری بخورم
بشوم سپر گوشتی بچه ها
نمی دانم سپر گوشتی در برابر فسفر سفید کارایی دارد؟
از اینکه هیچکاری برای غزه از دستم بر نمی اید حس بی خاصیتی می کنم
ما که نشسته ایم نگاه می کنیم
بعضیها را بگو که از اسرائیل حمایت هم می کنند
اینها رامیبینم دلگرم میشوم؛
بی خاصیت تر از من هم هست هنوز.