از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

بچگی

توی خانه ی ما انگار فقط همین چند نفر زندگی می کنند

همین  بچه ها

ما بزرگترها که حال و جان نفس کشیدن هم نداریم

آنقدر محدوده ی دم مان وسیع است که مدام بهم یا بدیگران گیر می کنیم

مدام در حال اصطحکاک و قبض بسر می‌بریم

یا از کسی دلخوریم یا از سیر حوادث پیرامون ناله می کنیم


چرا من نمی توانم انگشت دستکش پلاستیکی آشپزخانه را ببرم 

و برایش چشم و دهان بکشم و

 تهش را با چهل گیس ببندم و

 بندازمش توی یک بطری آب و

 از تکان خوردنش جیغ بکشم ذوق کنم که ماهی دارم

یک ماهی نمردنی همیشه سیر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد