دست هایم بوی وایتکس میدهد
وایتکس برای من یاد محبت مادرانه را زنده می کند
آن روز که حالم بد بود
مهمان هم داشتیم
مادرم هم هزار تا کار داشت
باز با این حال
آمد و کنارم نشئست و با دستهای خودش لقمه به دهانم می گذاشت
دست هایش بوی وایتکس می داد
حالت تهوع را بدتر می کرد
اما چیزی نگفتم
توان بوسیدن دستهایش را نداشتم
طبق معمول جلو پیراهنش خیس بود
مثل طبق معمولهای حالای خودم
پیش بند بستن برایم سخت است
بعد از ظرف شستن روسری را میگذارم زیر پیراهنم تاخشک شود
بوی وایتکس همیشه برای من خاطره آن روز را زنده می کند
گرما محبت مادرانه اشک را در چشمانم می دواند
مادری را از زنها دریغ نکنیم