گداشت آخر هفته بچه ها تعطیل شوند
بعد برود مادرش را ببیند
اما دیر رسید
به نعش بی جان مادرش سلام کرد
نصفه و نیمه
سلامش در هجمه ی گریه اش گم شد
حالا او مانده است و عمری دراز
که مادر مادر کند و بگرید
دست روی دست بزند و ای وای ای وای کند
چقدر بد
دیدارشان افتاد به قیامت
آنجا هم که کسی برای دیگری وقتی ندارد