مچ دستم یاد هندوستان کرده است و باز ناله می کند
پیف
دراین میانه ی میدان که مجاهدان زخمهایشان را تیمار می کنند برای مبارزه
من مجبورم مچ دستم را ببندم
برای ظرف شستن!!!
پووووف
خوب خدایا
من هرچه هم با دقت ظرف بشورم
به درجاتی که آن مجاهد شهید می رسد
نخواهم رسید
اوووه
یحیی سنوار
مرا در اعماق افکار خودم له کردی