عقربه های ساعت چرخیدن
رسیدن به ساعتی که من باید برم
پنج شنبه خیابان خیلی شلوغ بود
امروز فهمیدم سالگرد آقای الف بوده
پولداری که حالا بعد از مرگش زنش میگه ازش کتک می خورده
و مدعی شده اگر تمام اموال متوفی هم بهش بدن دیه کبودی های تنش نمیشه!!!
البته این زن دوم هست
زن اول خیلی وقت پیش مرده بود
و چون زن دوم هست
انگار باید ازش انتقام بگیرن
پس از خونه انداختنش بیرون
گفتن برو خونه خودت
و این زن هم رفت خونه ی خودش
خونه ای که فقط خونه بود
خالی از وسیله
اووووووف
قصه ی زندگی آدمها
اونم ی وری
بچه های متوفی هنوز حرف نزدن
اونها هم هم حتما حرف دارن که بزنن
تو این بی برقی و بی پولی
مگه میشه حرفی برای گفتن نداشت!