حس نوشتن ندارم
اما
خوابم نمیبرد
این خانه ی شلوغ و درهم هنوز نامرتب است
چون من کار کردن با دریل را بلد نیستم
و البته مهمتر اینکه ما دریل نداریم
و من زور بازو
بایستم روی چهارپایه انهم دریل بدست
چه خیالاتی
بچه که بودم به ورزشهای رزمی علاقه داشتم
فقط علاقه
نه انقدر که مثل دختر همسایه
بروم با مردها کاراته کار کنم
انوقتها مربی کاراته زن نبود
الان هم دیگر دیر است
با این شکم پاره که نمیشود مشت خورد
اینها را دیشب نوشتم
صبح شد
شب شد
روز شد
شب شد
دودورودودودودورودودو
عید شد
سیصدو شصت و چهار روز گذشت
دوباره عید خواهد شد
بر مدار تکرار زیست میکنیم
خدایا ما یتیمان ال محمدیم
گم کرده راهیم
نه رجب دردی از ما میزداید
نه رمضان چاره ساز است
قبل از اینکه کاملا از دست برویم
مهدی را بفرست
امروز قرار است همسایه از بیمارستان خلاص شود
می اید خانه
مرغان عاشق هم سخت درپی تهیه و تدارک برای ورود فرزندان
من هم درهمان حکایت خانه تکانی به سبک همسایه مانده ام
بیخیال شدم و تا سال نو خانه ما تمیز نخواهد شد
باشد بماند برای تعطیلات تا مرد خانه به مناسبت روز مرد
یک تکانی به خودش و خانه بدهد
اینجور برای کمر من و خود مرد خانه بهتر است
ما چون از کوچکترهای فامیل هستیم
روزهای اول مهمان نداریم
شاید هم مثل همسایه برویم سفر
همسایه معتقد است بعلت گرانی
سفرهای اجباری نوروزی بیشترمیشود
نمیدانم
دوست دارم بخوابم
چشم باز کنم سیزده بدر باشد
یا نه اصلا سیصد سال بعد باشد
حضرت مهدی ظهور کرده باشدو
همه جا در عدل وعدالت غرق
ادم وقتی به مراکز بهداشتی وبالاخص درمانی مراجعه میکند
از درد دیگران به خود میپیچد
حتی فیزیوتراپی هم امن نیست
این همه دردهای عجیب و حوادث در کمین
واکسن زدن را به مسخره ترین کار عالم مبدل میسازد
برای چه واکسن میزنیم؟
تا از سرطان بمیریم یا از گشادی دریچه قلب
که انهم ناگهانی بروز میکندو زجرکش و دردکش
کار ادم را میکشاند به پوشک و....
دنیای عجیبی است
ما هم عجیب تر ازهمه ی موجودات
همه در مراکز درمانی سردرگمن
هر دکتری نظریه خاص خودش را دارد
و مثل دادگاه هم نیست که بشود وکیل گرفتو با دکتر گفتمان داشت
میروند دنبال کشف فضا
از شناخت بدن انسان عاجزند
همین زیر دستشان
نخورید و نیاشامید
که جهان بسی نا امن گشته است
ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس
روزهایی که کارها زیاد میشوند
سرم شلوغ است و
وقت نشستن هم ندارم
بیشتر به فضای مجازی سر میکشم
خودم را از ان فضای واقعی شلوغ
ترنسفر میکنم به این فضای مجازی ساکت
انگار سوار ماشین زمان میشوی
از ان دنیا به این دنیا
و بالعکس
همسایه برای چندمین بار راهی بیمارستان شد
صدای اژیر امبولانس را که میشنوم
حالم بد میشود
استرس می اید توی رگهایم میرقصد
شاید اگر شوهرش انقدر زود بدرود حیات نگفته بود
الان زنش انقدر مریض نبود
خروار خروار غصه وارد قلبش شد
در کشاکش تقسیم میراث
و حالا باید برود امبولانس سواری و
پوشک بخرد برای خودش
انهم با پول نداشته
همسایه ی دیگر مان اما
دو مرغ عشقند
که همدم و مونس همند
با همه ی بی مهری هایی که میبینند
خدایا برای هم حفظشان کن
پرکشید و رفت
به اسمانها
فرزندی نداشت
چون مردی او را به همسری انتخاب نکرد
شاید چون نابینا بود
چشم نداشت تا مرد از سر تا پا عیبی را بپسندد
هی
روزگار است دیگر
کاری نمیشود کرد
بی سروصدا رفت
در سکوت مطلق
فقط یک بیب ممتد
بیییییییییب
حالا از اسمان همه را میبیند
الان دو ساعت بعد از نیمه شب است
من بیدارم
توی اتاق شلوغ خوابم نمیبرد
تصمیم گرفته بودم به سبک همسایه خانه تکانی کنم
اما
التوبه التوبه
اینکه هر اتاق را به صرف برسانی وبعد تمیز تمیزش کنی
همه ی وسایلش را و خودش را از کف تا سقف
طاقت فرسا و جانکاه است
ان هم دست تنها
کتابخانه را ریختم بیرون
همه کتابهایش
با همه ی خردریزهایی که جاداده بودم
حالا نظم کتابها بهم ریخته و
غصه ی بعدش را میخورم
نظم دوباره و...
اوووه
چه غلطی کردم
اصلا خانه ما تاسال نو مرتب نخواهد شد
این موضوعی است بدیهی تر از فرجام برجام
کورگره ماجرا اینجاست
که کتابخانه را جابه جا کردم
و ماحصل شد یک کمر پر درد
و حالا این کتابخانه ی سنگین روی فرش جا خوش کرده است
و الامان از روزی که فرش نیاز به شستشو پیدا کند
قبلا توی ان اتاق بودو
کنار فرش
الان توی این اتاق و روی فرش
اگر این همه کتاب نداشتم
دست و پایم بازتر بود
با این خانه های نیم وجبی
داشتن کتاب غوز بالاغوز است
اما این کتابها برایم نشانه است
نشانه اینکه من بچه سرراهی نیستم
در هر خانواده ای از فامیل مادری
یکنفر پیدا میشود که
خوره ی کتاب جمع کردن باشد
مادربزرگ خدابیامرز کلی کتاب داشت که
بعد از وفاتش نمیدانم چه شدند؟؟؟
راستی کجا رفتند کتابها بیصدا؟
بعد از من کتابهای من چه میشوند؟؟؟
دایی بزرگ هم کتابخانه داشت و
انهم لابد بین وراثش توزیع شده است
خدابیامرز عروس خاله
از شر کتابهای شوهرش میخندید
شیدا شده بود
زندایی کوچک هم همین وضع را دارد
من هنوز به انها نرسیده ام
ولی پول دادن به کتاب برایم اسان است
برعکس پول دادن به لباس
انهم در حوالی سال نو
با این قیمتهای نجومی
خوبی کتاب این است که دست دهمش هم با نوی ان فرقی ندارد
همه اش یکی است
باز هم برعکس ادمها
یکی نیستند نه با خودشان نه با دیگران
درست مثل لباس
که باید تنخورش را دید
مرد خانه عطسه فیلی میزند
و این عطسه های شبانه
حساسیت فصلی ست به بهار
و این یعنی بهار خیلی وقت است از راه رسیده
ماهی قرمزهم خریده ایم
فقط هفت سین نچیده ایم و
دلمان را نتکانده ایم
کاش دل هم میشد تکاند
انهم به سبک همسایه
همه اش را ریخت بیرونو
تمیز کردو
دوباره چید
کاش میشد
ای کاش
نسل تراریخته ی مرد
میشود حامد شریف
حالا با چی قاطیش کردن
شده این پخمه ی ببو
خدا میدونه
شاید با اسب ابی
نظر شما چیه؟
اسفناج اسفناج
گاری دستی داشت
با یک تکه زمین
و هنجره ای فولادی
اسفناج میکاشت و
با گاری دستی اش میفروخت
توی کوچه و خیابان
داد میکشید
اسفناق اسفناق
و صورتش سرخ میشد
وگلوی من درد میگرفت
دراوردن نان حلال راحت نیست
واسه نون واسه نون
کاش بلندگوی بنزینی هم وجود داشت
مثل اره موتوری بنزینی
خدابیامرز
اکنون در گور ارام گرفته است
لازم نیست برای پاسخ دادن به نکیر و منکر داد بکشد
هرکه به روزی کم راضی باشد
خدا به عمل کم او راضی میشود
فکر کنم اسفناجی از همینها باشد
دیگر برای ما تکراری شده است
که در اواسط اسفند
شکوفه ساران بهار را به نظاره بنشینیم
شکوفه ها از بهمن ماه شکوفا شدند و
الان برگها هم رخنمایی میکنند
کجاست شکوه بهاران؟
بوی قورمه سبزی می اید
بعله
بعد از بالا اوردن و شستن دهان
که با دیدن فیلم فوق الذکر رخ میدهد
باید گفت
علیرغم همه ی زشتیهای بتصویرکشیده شده
در این پلانهای به نخ کشیده شده،
یک گوشه از حقیقت ما ادمها رو نشان داد که البته
اگر مسلمان باشیم نباید این حقیقت در مانهفته باشد و
ان این است که:
تا وقتی نقض ارزشها مستقیما و محسوس خود من را نشانه نگیرد و تهدید نکند و تحقیر
در مقابل نقض ارزشها سکوت میکنم
غافل از اینکه
جریان نقض ارزشها
عاقبت دامنگیر من هم میشود
وسیل براه افتاده مرا نیز باخود میبرد
یاسی جون هزارتا کار ضد ارزش از سروش دید
ولی زندگیشو کرد
تا وقتیکه رسید به زن دوم و به قولی
خیانت به شخص مستقیم یاسمن جون
و حامدی که پشت در منتظر نشسته و
غذاهای نخورده ای که با یادش بالا میارم
الخبر اینکه
شوهر ان طلاقی دوم که قبلا گفتم
در فراسوی کشمکشهای طلاق و طلاق کشی
رفته است در سایه ی امنی
برای خودش زن گرفته است
و البته مخفیانه به ریش نداشته ی زن اولش میخندد
لابد نیاز داشته است او مرد است و نیازمند
زنش نیاز ندارد زن است و ضعیفه
برود با اقساط ماهیانه ای که بابت نفقه و مهریه میگیرد
برای خودش شوهر بتراشد
چون شرعا و قانونا حق ازدواج ندارد چه اشکار چه نهان
البته الان دیگر دیر شده است
باید از قبل به این مسایل فکر میکرد و
نیام از شمشیر زبان برنمیکشید
جالب است نه
جالبتر از ان تحلیلها و تفسیرهای نخبگان و فضلای فامیل درخصوص این رویداد کاملا غیرمترقبه و محرمانه است
اگرچه محرمانه بود و هنوزم باید محرمانه باقی می ماند
اما
شترسواری دولا دولا نمیشود و
بالاخره صدای تشتی که از بام می افتد را همه میشنوند
و نمیدانم ان گونی گونی لاوهایی که با زن اولش میترکاند
کجا چال کرد که به این زودی تجدید فراش برایش سهل گردید
و حالا والدین گرامی اش نیز صدای تشت را شنیدند و
اول ناراحت بودند از پنهانکاری
بعد از عجله و گفتند ای پسرجان شما همین گلیمی که خیساندی از اب بکش بعد برو سراغ بعدی و
النهایه شگفت زده شدند از هوش و درایت پسرشان
که رفته است روی بار اماده نشسته
یعنی
زن دومش زیبا هست
ماشین و اثاث البیتش کامل است و
برای خودش حقوق دارد و
کمتر از جان به پسرشان نمیگوید و
از همه مهمتر
پسرشان را همانجور که هست
با همه ی عیبها و نقصهایش
دربست قبول دارد
البته بعید میدانم او را کامل شناخته باشد
یک بچه هم از شوی اولش دارد
که برای این پسر کافی است
و دیگر لازم نیست
در بن بست اقتصاد مقاومتی برای پوشک بیافتدو
خلاصه اینکه
علف بدهان بزی شیرین امده است و
همه راضی
گوربابای ناراضی
و البته این ناراضی من نیستمها
ناراضی اسیه هست
که خونش از شنیدن این استدلالات عجیب و غریب بجوش امده است و
من اطمینان دارم
اگر این زن پول نداشت
این مرد به او نگاهم نمیکرد اگرچه خوشگل میبود
و این انگار شده است روزگار ما و
واقعیت ما
هرکه پولدارتر است
نه تنهانزد خدا
بلکه نزد همه گرامی تر است
اووووووووووووووووووووه
اری این روزها و این مناسبتها و این قیمتها و این خواسته هاو
این فاصله درا ز بشریت با معنویت و
این جهان و آن جهان و
روزمرگی های شبانه روزو
ماو گمگشتگیها و سردرگمیهاو
عمر گذرا و
غفلتهای پایدارو
باقیش را خودت بنویس
الان لبی روشن است
مجبور شدم روشنش کنم
چون مجبور م کردند حرفهایم را به گوش یک تولیدکننده برسانم
اگر پاسخ درستی دریافت نشد
می ایم همینجا
توی همین وبلاگ وزین خودم
غرهایم را منتشر میکنمو
دلم خالی میشود
البته همین که حرفهایم را سیاهه کردم و
برایشان فرستادم حال خوبی برایم به ارمغان آورد
حرفها را تایپ کردم
پرینت گرفتم
از رو پرینتش عکس گرفتم
تلگرام کردم
شاید اضافه کاری بنظر بیاید
ولی باورکنید با موبایل لمسی نمیشود زیاد حرف زد
ناخودآگاه انسان حرفها را تلخیص میکند
حال که حرف از ناخودآگاه شد
باید بگویم
ناخودآگاه ذهنتان را نادیده نگیرید
بروید دنبالش
همانجور که دنبال پول میروید
بعد ...
بعدش را خودتان کشف کنید
وقتی با یک موجود جدید
در اعماق وجودتان آشنا شدید
انقدر دوست دارم بنویسم
اما با موبایل که نمیشود
لبی هم خیلی قدیمی شده است
میبینمش دلم به حال خودم میسوزد
یک لبی نو میخواهم
ولی پول نیست
اگرچه پول عین چرک کف دست میماند
می اید و میرود
اما ان قدیم ترها اونجوری بود
الان امدنی درکار نیست که رفتنی باشد
هوووووووووووووم
خدایا
من یک لپ تاپ نو اخرین ورژن میخواهم
یک خونه ی نو هم بزار روش لطفا
شما که خدایی بده دیگه
مثل روحانی چاخان که نیستی
الکی حرف بزنی
هرچی هم بیشتر حرف میزنه وضع خرابتر میشه
ی علی برکت الله میگه و
دلار میره بالاتر
الان طلا باز شد چهارصد
خونه هم که هیچی
باید بریم چادر بزنیم
خوبه حالا اسپلیت رو خریدیمو نصبش نکردیم
وگرنه باز بابت جابه جایی باید پول میدادیم
خدایا
حداقل ی شوهر عشایری میکردیم
که گوشت و خونه ییلاقیمون تامین باشه
حالا لبی نبود ایراد نداشت
ولی کو
شوهرای شهری که بلد نیستن گوسفند چاق کنن
فقط راه قصابی رو بلد بودن
که دیگه تو کوچه علی چپ گم میشن
هی
سر عیدو بوی کاغذ رنگی
یادش بخیر
دلم نمیاد برم خرید
همش یاد بیجه می افتم
در فقرو نداری
کار بشردوستانه میکرد
بچه ها رو میکشت که مثل خودش سختی نکشن
این وسط ی حالی هم به خودش میداد
میگفت هروقت پول دستم میرسید
شیر میخریدم
چون شیر خاصیت دارد
بعدم به دار مکافات اویزان و شدو
شیرها را حرام کرد
هی همه چیز گرانتر میشود
بیجه ها زیادتر
ناامنی بیشتر
بالاخره یک عده مثل ژال وال ژان مجبورن برای سیرکردن شکم نان بدزدندو
برخی مثل دخترک کبریت فروش که جربزه ی دزدی ندارند
و تا حدی پاکدست و شریف هستند
کنار خیابان جان بدهند
کیف و کفش عید نخواستیم
اما اگر نخرم چرخ اقتصادی جامعه نمیچرخد
(اری
باید خرید تا پول به گردش دربیاید
تا تولیدکننده باشد و کارگر تولیدی کار داشته باشد)
بگم لعنت بر کی؟؟؟
مثبت اندیش باشم
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما
امین یا رب العالمین
اخه شما که دست فرمونت عالیه
بشین ی هفته رانندگی مایکل شوماخر رو تماشا کن
مگه اینجوری شوماخر میشی؟؟؟
خداییش ی فراری مسابقه هم بزارن زیرپات
مربی هم داشته باشو پیست و همه چیز
فول امکانات
چند درصد احتمال داره بشی شوماخر؟؟؟؟
پس چرا از همسرت انتظار داری
برات فیلم بد بد اجرا کن؟
انقدر نمیفهمی اون بدکاره ها. حرفه ای هستن
حرفه شون اینه
زن تو فقط ی زن
مثل تو که فقط ی راننده هستی ولی شوماخر نیستی
همه منتظرند
دل توی دلشان نیست
که چه؟
ببینند حکمت پروردگار را
رحمت است یا نعمت؟
دختر است یا پسر؟
پسرش را دارند منتظر دخترند
اما اگر دختردار هم بشوند
باز پسرشان را بیشتر هم دوست نداشته باشند
بیشتر به او بها میدهند
الان دیگر میگویند زمانه عوض شده است
همه دختر دوست دارند
اما دیده ام انها را که از حضرت ابوالفضل میخواهند پادرمیانی کند تا خداوند پسر بدهد
چقدر ذهن ما درگیر جنسیت است؟
تقصیر ذهن نیست
شاید همان عوامل فرهنگی و اجتماعی باشد
شاید حضور پررنگ طبیعت در زندگی زنان باشد
و بقول دوست مادرم
در این دوره زمانه
حداقل اطمینان داری که پسر هرکجا که باشد
با شکم پر به خانه برنمیگردد
و این حرفش حال مرا سخت میکند
دوست دارم لنگه کفش سیندرلایی ام را دربیاورم
بکوبم توی سر همه ادمهایی که هیزم در اتش غریزه شهوت میگذارند و
ان را بیش از حدنیاز فردی و جمعی پرورش میدهند
تا جایی که فرد تربیت نشده یا حتی تربیت شده
از فرط هوس و برانگیختگی
دامان پاک دختری را لکه دار میکند
به مسابقات بخور بخور نگاه کنید
چه حسی دارید؟
ایا درست است درحد افراط به غرایز خود پروبال بدهیم؟
نمیدانم
ولی حس میکنم
اگر برهنگیها به همین منوال تداوم داشته باشد
اگر سامانه پرفشار منکرها همچنان ببارد
اخرش به جایی میرسیم
که خودمان همانند زنان عرب
برویم برای شوهرانمان
زن درست کنیم
خودمان هووووووو بیاوریم سر خودمان
هوووویی که حداقل سلامت جنسی اش را بشود تایید کرد
تا دچار نشویم به یک هووی پنهانی که معلوم نیست
چه هست و که هست و
بعدا سلامت خودمان هم بخطر بیفتد
جنس که زیاد باشد و قیمت پایین
ادم تنوع طلبی اش شکوفا میشود
کیف باشد یا کفش لباس باشد یا غذا
مردان ما یوسف پیامبر که نیستند
کار برای زنان سخت تر میشود
وهابی را ببین
با تمام وجود به دین ساختگی اش خدمت میکند
شیشه برمیدارد
گلو میبرد
ما
میترسیم زبانا امر به معروف کنیم
و حالا
رسیدیم به جایی
که نوجوان سیزده ساله ما
نارنجک به خود میبندد تا از نظر اخلاقی منهدم شود
از حسین فهمیده تا نوجوان امروزی
خدایا تابستان نرسد از راه
بگذار هوا سرد سرد بماند
من حالم بد میشود
از این نافهای پیدای تزیین شده
از این برهنگیهای لجام گسیخته ی بی ضابطه
از این شهوتهای به اسمان بلند شده
از این نوجوانانی که هنوز خودشان را نشناخته اند
دنبال شناخت جنس مخالف اند
متاسفم
اول برا خودم
دوم برای جنگ تحمیلی
سوم برای فرهنگ جامعه
چی دارین بخورد مردم میدین؟
ی فیلم اسهالی
که برای ایجاد تعلیق و رمانتیک تر کردن عشقای هرزشون
پای جنگ هم کشیدن وسط
همه چیز این سریال داغون
این همون تایتانیک
روابط شهوتزده
الان حامد عاشق چیه یاسی جون شده؟
با یک نگاه قلابش گیر کرد؟
عشقای تک لحظاه ای
اسهال استفراغ گرفتم از این فیلمای پاپتی
با افتخار صحبت میکنه
از اینکه امسال در شب قدر
برای رسیدن به مسجد و در جمع مسلمانان بودن
چهارساعت رانندگی کرده
علیرغم خستگی کارو....
حالا این ادم در ایالات متحده امریکا زیست میکند
ماهی فلان قدر دلار حقوق میگیرد
و از زندگی اش راضی است
ادعای مسلمانی اش هم لابدا میشود
من به او میگویم
اولا در خانه ای زندگی میکنی که شاید روزی چادر سرخ پوستی آنجا برافراشته بوده
شاید هم خون سیاه پوستی بر زمین ان ریخته شده باشد چون
خداوند او را سیاه افریده
برای حکومت ظالمی خدمت میکنی که ظلمش فراگیر است
خدمت شما به رشد و ترقی حکومت ظالم کمک میکند
پس شما هم در ظلمش شریک هستی
به خدمت کردن ادامه بده جایت خیلی خوب است
منتظر نشسته اند انجا
امام زمان ظهور کند
بعد بیایند به ایران خدمت کنند
حالا نه اینکه دولت حسن چاخان سراسر عدل است و داد
اما دیگر بمب سر یمن و عراق و اینورو اونور نمیریزد
ادم زیر پرچم ظلم حیات ندارد
اگر زیر پرچم ظلم باشی اخرش باید مثل یاران عاشورا
عاشورایی شوی
که انهم هزینه دارد
میشوی مالکم ایکسو و فاتحه
زندگی ارامت را از دست میدهی
میترسد در ایران بماند
استعدادهای نهفته اش شکوفا نشود
از علی ابن ابیطالب که پیشتر نیستی
دنیای دانش و حکمت بود
ولی
نخلستان اباد میکرد و
چاه میکند
امام خمینی را بالاجبار تبعید کردند
شما خودخواسته
راحت بخواب و مفتخر باش
شبهای قدرت جاویدان باد
اره
همینه دیگه
واکسن جامانده مد نبود
که اینم مد شد
من که اعتمادی بدولت تزویر و فریب ندارم
معلوم نیست اینا چیه
با ی کارخانه داروسازی قرارداد بستن
که محصولاتشونو رو بچه های ایران ازمایش کنن
این حدس من البته
شایدم واکسنایی که قبلا به بچه ها زدن
ایراد داشته
نزدیک بوده لو بره
وزیر خودش استعفا داده
اییییی
چه راحت میشه حرف درست کرد
خوبه برم برا شبکه های اونور اب خبر بنویسم
نه اینکه فکر کنین از باخت ایران خوشحالم
یا دلشادم ها
نه
ولی یاد اون روز افتادم که یمنو زده بودن
همچین کری میخوندن انگار پرتقالو زدن
الان حتما باز ی عده میرن فرودگاه
برا استقبال گرم و صمیمی
کاش از جام جهانی برگشته بودن
بهشون گوجه و تخم مرغ پرت کرده بودیم
حساب کار دستشون می اومد
الان اینجوری دست از پا درازتر برنمیگشتن میهن اسلامی
واقعا که
چرخ همه جا تو مملکت میلنگه چون بودجه نیست
اونوقت اینا میرن به یمن جنگ زده گل میزنند
از ارزشهاشون هیچی کم نمیشه
از ژاپن میبازن
باز به ارزشهاشون اضافه میشه
فکر نکنین نمک رو زخم میپاشما
اصلا
من اهل این حرفا نیستم
منو چه به فوتبال
او مرده است
اما
لباسهایش در تن زندگان زندگی میکنند
لباس مرده را چه باید کرد؟
میتوان ان را پوشید
میتوان ان را اتش زد
میتوان ان را داد تا دیگری بپوشد
لباس لباس است
اگرچه برازنده ی صاحبش است
اما هرکسی میتواند صاحب ان بشود
زمین که نیست تا سند منگوله دار داشته باشد
اری
دلق کهن ساتر تن بس تو را
اگرچه تاحدودی ب و آ را درک کردم وقتی دیدم
لباس مادر خدابیامرزشان را پوشیده اند
اما نمیفهمم
ع چگونه توانست لباسهای زن خدابیامرزه اول شوهرش را بپوشد؟
یعنی لباسهای هووی مرده؟
هووو همه جوره هووو است
مرده و زنده اش فرق نمیکند
الان یک حس بد نسبت به ع دارم
پوشیدن لباس هوووی مرده یعنی چه؟
اگرچه ع جوانتر است و سالم و...
هزار اما و اگر دیگر
اما
اینها همه اش از دیدگاه من هست
من که یک زنم
من از دیدگاه یک مرد زن مرده نمیتوانم اظهار نظر کنم
اما
دلم برای سید تنگ شده است
رفت برای خودش آلمان
بیخبر
بی خداحافظی
سید عالم خودش را دارد
حالا خوب است تکنولوژی پیشرفت کرده است
واتس اپ هست تا حالش رابپرسمو احوالش را
چطور من به این تکه از زمین دوخته شده ام؟؟؟
باز رسیدم به همانجای تکراری
انجا که دوست دارم حرف بزنم
فقط حرف بزنم
از در
از دیوار
از زمین
از اسمان
موضوعش مهم نیست
حرف بزنم
تا انرژیهای انباشته درونم ازاد شود
امسال اولین سالی بود که در ایام خجسته امتحانات
مضطر نبودم
خودشو وقت حفظ منابع طبیعی و
محیط زیست و
بازگشت به طبیعت کرده
ی شوورم داره
اما بچه نمیخوان!!!
عجب
طبیعت وجودی خودشو فراموش کرده ظاهرا
طبیعت بدن زن برای نوزایی هست
اونوقت این خانم
دنبال حفظ طبیعت جک.و جانورو درخت و گیاه هست
اما خودشو نمیبینه
چون مدعیه انسان دارای اراده هست و
لزومی نداره تن به طبیعت بده
سرشار از تناقض
بانو را بردند
برای خواندن نماز میت
و از انجا برای تدفین
و اقوامش بازگشتند برای مراسم ترحیم
بانوها میروند یکی پس از دیگری
انگار باید کوچه را بنامیم
مردان بیوه ی تنها
یا
مردان بیوه در شرف ازدواج
و اینک نوبت این شد
که روی تخت بیارامد
تخت مرده شورخانه را میگویم
راحت خوابیده است
بیصدا
و از دغدغه هایش خبر نداریم
چون چشم برزخی نداریم
و هیچکس خیالش نمیرسد
روزهای سخت پشت سرش را
و هیچکس نمیداند روزهای پیش رویش را
بزرگ کردن هفت پسر سخت تر است یا
گذر از پل صراط
دنبال پول دویدن مشکل تر است یا
سوال و جواب قیامت
توی صف ایستاده ایم
تا نوبت به ما هم برسد
اما
اداب صف ایستادن را نمیدانیم
لمیده در درون مبل
خزیده به زیر پتو
می اندیشیدم
در این سرما
به یک کاسه اش رشته داغ داغ
از ذهنم گذر نکرده بود هنوز
هوس اش
که زنگ خانه بصدا امدو
رسید یک کاسه اش
از طرف خاله جان
اما سرد سرد بود مثل هوای زمستان
گرم.کرده و خوردم اش داغ
چقدر شکم عزیز است برای ما
ی کلمه از مادر عروس
ما کم ابی نداریم
دریای خزر بالا
خلیج فارس پایین
هرکی از تو خونش ی شلنگ بندازه
ابو پمپاژ کنه
روز عاشورا هم کمبود ابی نبود
اب بود
فقط پسر رسول خدا بهش دسترسی نداشت
فکر کنم قبلا هم راجع به این موضوع نوشتم
ساختمان پزشکان خسیس
تا ی زمانی که اسانسورش خراب بود
حالا فقط در طبقات زوج توقف داره
این درحالیه که هر طبقه چار تا دکتر هست
که بیمارتی بعضیاشون تو راه پله مجبورن منتظر باشن
زن زایو وبیمار عملکرده و فلج و همه باید بنحوی از پله ها خودشون بکشن بالا یا پایین
ادم یاد اشوویتس میافته
تحقیر شخصیت بیمار تا حد اعلا
بیمار هستی که هستی
به پزشک نیاز داری
چشمت کور دندت لق از پله بیا
ما دکترا پولامونو صرف خرید ماشینای لوکس میکنیم
نه احترام به حقوق بیمار
همین دیروز نه،
پریروز صبح
زنش فوت کرد
بعدازظهر تدفین
دیروز ختم
امروزم اقا رختاشو پوشیدو
رفت سرکار و
روز از نو روزگاری از نو
فارغ از هر نوع نگاهی
تفاوت بسیار هست بین
مردی که زنش میمیردو
زنی که شوهرش را از دست میدهد
تفاوتهایش را شما بنویسید
کم کم باید ی عنوان به این موضوع اختصاص بدم
چند شب پیش خواب دیدم
جسد جمال خاشقچی رو ریختن تو فاضلاب
از همون دستشویی تو زیرزمین
ی اتاق سرامیک شده که جوی خون توش هست
واییییییی
لعنتیها
حالا اگه همه رسانه های جهان دست از سر خاشقچی بردارن
ذهن من دست بردار نیست
بعضی مسایل برا ادم در پرده ای از ابهام باقیمیمونه
دوست دارم حداقل قیامت اونا رو هم بفهمم
مثل همین خاشقچی که هیچیش به من ربط نداره
دیگه همه چی معلوم شد
امریکا خودش نقشه کشتن جمال رو دیکته کرده
بعدم خودش افشاش کرده
تا ی اهرم فشار درست کنه برا بن سلمان
با شاه ایرانم همین کارو رو میکردن
وگرنه روزانه بیگناهان بسیاری در سکوت مطلق کشته میشن
چطور این یکی همهمه شد؟
تازه میگن میانه رو هم بوده
خداحافظ جمال
دگر روز باز اتفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت روزش بداد
یقین دیده ی مرد بیننده کرد
شدوتکیه بر افریننده کرد
بله دوستان
عروس همسایه طلاق میخواهد
همه چیزش را میبخشد و
تاج مطلقگی بر سر مینهد
و چقدر مطلقه ها خوشبختند؟
چقدر راضی هستند؟
کسی اماری دارد؟
ان شعر سطور اول با موضوع مطرح شده ارتباطی عمیق دارد
که اگر مرتبط نبود بمحض شنیدن ماجرا در ذهن من رژه نمیرفت
این زن هم به پایان راهش رسید
با نوشیدن جام از دنیا گریخت
رفت در منزل آخرت سکنی بگزیند
فارغ از هر کسی
فارغ از کار خانه و خانه داری
رفت و روب و تر و خشک کردن بچه و
غرولوندهای شوهر و اطرافیان
بدون دلنگرانی
بدون استرس مادری
چه خوب است که در قیامت کسی به فکر کسی نیست
وگرنه آنجا هم جاهای خوب بهشت در اشغال مردان بود و
زنان مشغول جمع و جور کردن بچه ها
انجا کسی اقا بالاسر ندارد
کسی مجبور نیست بسازد و بسوزد
هیچ کس نگران تورم نیست
بدون ترس از بمب و جنگ و داعش
بدون هراس از اینکه دختر همسایه خوشگلتر است
انجا همه چیز بوفور هست
حتی همنشین مناسب
چقدر آخرت خوب است
فقط درگیر خودت و اعمالت
مریم منصف کیست؟
هر که هست
یک در میلیون است ولی
عده ای سطحی نگر
او را چماق کرده اند و میزنند توی سر ایران و ایرانی
که از خودمان و خودتان شرمنده باشید
ایرانی را تحقیر میکنند
و عده ای جاهل هی این پیامها را فروارد
مشت را نمونه خروار میدانند و
گمان میبرند همه ی پناهندگان و مهاجران به کانادا
سرشار هستند از حس موفقیت و
همه مهاجران به ایران سرشاز از تحقیر
خسته نمیشن انقدر خودشون هر روز تحقیر میکنن؟
دلدادگان رفت
حوالی پاییز آمد
با اون گریم مفتضح ساره جون ا ز عربستان
بازی و نقش تکراری حسین مهری
اسم رقاصه های لبنانی رو بلد نبودیم
که به لطف این سریال یاد گرفتیم
موضوع منا رفت زیر سایه ی تبلیغ و معرفی یک رقاصه
حیف شهدای منا که این سریالو چسبوندین بهشون
سرسرکی و ابکی
فهمیدم که فقط حاج حسن و رفقا نیستن که تیشه برداشتن به ریشه میزنن
تهیه کننده و نویسنده و مجوز دهنده این سریال مخوف هم و همچنین فوق الذکرا هستن
عشق مثلثی!!!!
اره هاتف جان عشق که دست خود ادم نیست
تا دیروز عاشق تو بودم از امروز عاشق امیر
اینا چیه مینویسین؟ داستانهای جن و پری
همه چیزش از دنیای واقعی فاصله داره اونم خیلی خیلی زیاد
کی به اینا مجوز پخش داده؟
هرکی بوده خاین محسوب میشه
مرگ بر منافق
بازم هوم
چه دنیایی
یوقت کوچیک.کوچیک کوچیک
یوقت بزرگ بزرگ بزرگ
ادم نمیفهمه چی به چی هست
این همه ادم کشته میشن بی سرو صدا
جمال خاشقچی کشته میشه .پر سرو صدا
خونش لابدا سرختر بوده
الله اعلم
خدایا به ما هم نگاه کن
انقدر باران جمال خاشقچی خدابیامرز بر ما میبارد
که شبها خواب کشتار فجیع مرا رها نمیکند
هرشب در منا خفه میشومو
در دستشویی زیرزمینی تکه تکه میشوم
پشت پرده ی این خاشقچی چی هست؟
خدا داند و صحنه گردانان این نمایش
نمیدونم راست یا دروغ
حس یا واقعیت
انگار ناداوری همه جا هست
حتی تو کم اهمیت ترین رقابتها
البته به قولی سلیقه هم دخیل دیگه
چون معیارهای انتخای داوران سری هست
و فقط میگن شما حق اعتراض مستدل و مستند داری
وقتی من نمیدونم معیارهای انتخاب چی بوده
اعتراضمو به چی مستدل و مستندش کنم ؟
از ان زنهاست که ادم خدارا شکر میکند که مرد نشد
و گیر یک همچین زنی نیفتاد
یک نفس و بدون توقف از ایده ی پوچ و باطل خود دفاع میکند
بدون رعایت ادب
اما خیلی موجه و متین
جای همسایه های قدیمی خیلی خالی است
این اپارتمانها با این ساکنان عجیب و غریب
که سر سال نو میشوند خیلی برای ادم همسایه نمیشود
خوشبحالش یا خوشبحالشون
به هر حال از اعماق غبطه بلند میشه
این دخترخانم شعارش این
زندگی را بساز خود میرقصانم
و واقعا رقصیدن زندگیشم خیلی تماشا داره
و تا حالا موفق بوده
علیرغم همه مشکلات خیلی جدی ای که داره
به ارزوهاش رسیده
چون خودش و خواسته هاشو خوب میشناسه
باز موسم محرم شدو
عزای پسر فاطمه برپاست
برخی عزادارندو
برخی تماشاچی عزاداران
نمیدانم کجای سوگواری تماشا دارد
کاشکی همه عزادار بودیم
و اما
نفوذیها ی فرصت طلب در کمین نشسته ی همیشه اماده
باز وراجی کردند و کردند و فرهنگ سخیف خودشان را منتشر
کاشکی گول نخورند
بیایید گول نخوریم
انقدر مضخرفات این تلگرام را از این گروه به ان گروه فروارد نکنیم
مانتوی دکمه دار بپوشیم
جوراب ساق دار به پا کنیم
همه ی موهایمان را زیر حجاب نگهداریم
سرخاب سفیداب نباشد برای خیابان و عزای پسر فاطمه
رنگین کمان تزویر نباشیم
بگرییم بر حسین و
یزید صفتانه رفتار کنیم
عمروعاص باشیم و
از عباس علی حاجت بخواهیم
ای فلک خون ببار بر ما و
بر رفتار زشتمان
این خشتکهای پیدا و
چاکهای سینه های هویدا
لبهای ورامده و
لحنهای کش امده
گونه های برجسته و
ناخنهای مانیکور و
این همه قلمبه بودن برای چه؟
خود خودت را کجا جا داده ای؟
از خود خودت انقدر بیزاری؟
همه ی خودت را زیر پوستین ارایش و ...دفن میکنی
خودت را دریاب
انگار عشق ورزیدن و عشق بازی حرفه ی زنها شده است . فرهنگ جامعه میرود به سمتی یا رسیده است به جایی که زنها را وامیداردد تا ارامش روحی خوشی سعادت پرستیژ و هرنوع نیاز روانی خود را در عشق جستجو کند.
سراب عشق!
وقتی چرخ زمانه میگردد
فکر میکنی چه خوب که این بازی تمام شد
برای خودت جشن میگیری و
خودت را دعوت میکنی به دلخوشی
اینکه حالا میتوانی راحتتر نفس بکشی
لیاقت داری برای دریافت جایزه
و خبر نداری از هیچ چیز
از بعدی و بعدی و بعدترش
بدرستی از پس هر سختی اسانی است
و من هنوز این جمله را درنیافته ام بدرستی
نمیفهممش
خدایا درک ان را برایم میسر فرما
همه تارزان هستیم
ما باید در میان عمارها ابوذرها و سلمانها
زندگی کنیم
تا در اثر معاشرت با انها
اسمانی شدن را بیاموزیم
اما حیف
که تارزانیم
زمان گذشت
زمین چرخید
باز موسم و واعدنا شد
ما از اینجا هر شب و واعدنا میخوانیم
به امید خرده ثوابی
و حجاج گرد خانه میگردند
خدایا
تنهاییم و نمیدانیم
فقیریم و نمیفهمیم
دردمندیم و درمان ندانیم
گرفتاریم چاره نیابیم
ذی االحجه همه اش غم است
ماتم است
اندوه است
تتبع سبیل المفسدین آدمها را نمایش میدهد
چرا فاصله ی حج و غدیر و عاشورا آنقدر کم است؟