از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

استراتژیست

اگرچه یک زن خانه دار است

درامد ثابتی ندارد

دیپلم ندارد

در روستا زندگی میکند

هر روز صبح اول شکم گاوش را سیر میکند بعد بچه هایش

در تابستان در باغ و مزرعه ی مردم کارگری میکند

فرغون هل میدهد

و هزارتا کار دیگر که سبب میشود ما به او بگوییم طفلکی

اما

انقدر زبل هست که

خوب می داند از زندگی چه میخواهد و

برای دستیابی به هدفهای کوتاه مدت و بلند مدت چه باید بکند

مانند یک جاسوس درجه یک اطلاعات جمع میکند و

مانند یک دیپلمات خبره رایزنی میکند پشت پرده یا روی سن

میداند کجاباید برود کی برود چندبار برود

کجا چه حرفی را به چه کسی بزند و

کجا دیر برود کجا زود برود

و از زندگیش لذت میبرد

زندگیش سرشار است از موفقیتهای کوچک یا بزرگ

من متحیر ماندم از استراتژی ناب و بی خدشه ی این زن

و فرزندانی که تربیت کرده است از خودش زرنگتر و حرفه ای تر

واقعا کاشکی همه بچه هایمان را اینگونه تربیت کنیم


یا امام رضا(ع)

قدیما و حتی الان

مداحان و ذاکران اهل بیت میگن

اغنیا مکه روند و 

فقرا سوی تو ایند!!!

ولی از این به بعد باید بخونن

اغنیا مکه روند و فقرا خانه بمانند

اغنیا مشهد روند و فقرا جایی ندارن

تورم یکطرف

مشهدی های از خدا بیخبر که کمین کردن جیب زایر و مسافرو بزنن اونطرف

با این گرانی 

کرایه رفت و برگشت و مکان اقامت

مگه فقرا میتونن برن مشهد؟!

واقعا این مشهدیها چطور روشون میشه بگن

یا علی بن موسی الرضا

انصاف در مشهد مرده


راه حل

میگم

ما از مردم مدینه کمتر نیستیم که

مردم زلزله زده هم که تو این سرما زیر چادر نمیتونند بمونن

زن و بچه هارو از منطقه خارج کنید

بیارید پیش ما

هرخانواده ایرانی که میتونه ی خانواده زلزله زده رو مهمان کنه

من خودم نفر اول 

هرکی دوست داره بفرمایید

البته  شهرهای نزدیک به مناطق زلزله زده این تکلیفو دارن

پول

هرچی رو مغزم کار میکنم

تا یاد بگیره

تن ادم شریف است به جان ادمیت

نمیشه که نمیشه

انقدر مثال نقض وجود داره و

هرروز ی مثال نقض جدید مشاهده میشه

که ...

فوت وفات فانی

انقدر این روزهای ادمهای بسیاری جام ابدیت را نوشیدند

که نتوانستم برای هیچ یک پستی بنویسم

اخر هر مرگی چیزی در ادم بیدار میکند

کمرنگ و کوتاه

یا

پر رنگ و ماندگار

اما این مرگها

امدند و هنوز نرفته

بعدی امد

مثل  واگنهای قطار

مرگهای شوکه کننده

دسته جمعی

خانوادگی

پدر و پسر باهم

زن و شوهر باهم

اخرشم ختم شد به زلزله کرمانشاه و آوارو...

بنظرم بدترش

دخترخاله مامانو پدر دوستم هست

که با حال بسیار بد از بیمارستان مرخص شدند و

دکترا گفتن بزارین تو خونه جان بدن

هم خود مریض اذیت هم اطرافیان در عذاب

یک چشم اشک و یک دل پر خون

هاج و واج موندم به کدوم غصه بخورم

یک کنج باز نموند تو این دلم

همه جاش سودا زده و پر مصیبت


زلزله

چهارصدو چند نفر

حاجی در خون غلطیده

یا

هموطن در زیر اوار جان داده

یا

 چند معدنچی خفه شده 

یا

چند اتش نشان سوخته

یا

زایرجان داده در قطار

دولت روحانی هست و خاطرات بدش

نمیخواهم بگویم بین روحانی و حوادث بد ارتباطی هست

نه هرگز نمیتوان چنین رابطه ای را اثبات کرد

همه ی بدیها زیرسر حاج محمود است

فقط برجام بدفرجام هنوز ربطی به حاج محمود پیدا نکرده

که انهم اگر دوز بدفرجامی اش بالاتر برود

حتما حتما یک جوری به حاج محمود وصل و پینه میشود

ظریف را میبینم یاد گربه نره ی پینوکیو می افتم

ونوبخت مرا یاد روباه مکار می اندازد

حسن روحانی مرا یاد چه می اندازد؟

اگر درست حدس بزنید بهتون جایزه میدم

ح مثل حادثه

واقعا چرا انقدر زودباور هستیم؟

چرا متوجه نیستیم

دشمن بیداربیدار نشسته و 

با چشمهای از حدقه درامده منتظر کوچکترین فرصته برا

 نابود کردن عزت ایرانیها

الان باز همان بساط کشتار حجاج در منا راه افتاده

یک عده منافق کوردل از هر بهانه ای استفاده میکنن

تا 

ایرانی و ایران رو مخدوش کنند

ی عده نادان هم هی این پیامارو نشر میدن

تو این هیروویری

هی به حاج محمود فحش بدین

کار درست میشه؟

اصلا الان وقت این کاراست؟

فکر نکنین هدفشون حاج محمود ها 

نه جانم

میخوان بطور غیرمستقیم به مردم تلقین کنند

شماها بیشعور هستین که بهش رای دادین

کم کم کم کم

ملتو به اینجا سوق بدن که

شماها کلا بیشعورهستین

قدرت اداره مملکت خودتون رو ندارین

بزارین ما براتون دولت انتخاب کنیم


اللهم عجل لولیک الفرج

فراغ

انقدر مهربان هست و شیرین

که نمیشود او را با این مصیبت سنگین جمع بست

خدایا 

ارامشی به دل این مهربانو عطا بفرما

هم پسر از دست داد و

هم همسر

چه کسی تسلای خاطرش باشد

دیگر مردی در زندگی او نیست

خرمالو

درخت خرمالو تاب نیاورد

شکست و ثمره اش بی ثمر شد

ما کنارش نبودیم که به ما تکیه دهد

درست مثل دو کاج

ما که پا داریم و راه میرویم

ما که دست داریم و زور بازو

هی از کنارش رد شدیم

فقط گذر کردیم

سنگینی بارش را دیدیم

ولی سنگینی شانه هایش را نه

تا عاقبت کمر خم کردو نقش زمین شد

ما با ان کاج سنگدل چه فرقی داریم؟

خرمالو شکست و سیمی پاره نشد

تا سیم بانی برای مرمت سیم بیاید و راه تکرار بر خطر بندد

ما هنوز راه میرویم

و

صدای شکستن بالهای فرشتگان را نمیشنویم

هویجوری اول صبحی

حرفی برا گفتن وجود نداره

گوشی برا شنیدن نیست

ی وقت گرفتم برا مشاوره طب اسلامی

دقت داشته باشید باطب سنتی متفاوته ها

شباهتهایی هم دارن

مثل اینکه.وزارت  بهداشت دوست نداره سر به تن هیچکدومشون باشه

اونروز تو برنامه شبکه افق معاون وزی ر در استدلال بطلان طب سنتی میگفت

بیست تومن از ی بیمار پول گرفتن اخرشم فوت شد

یعنی چی؟؟؟خوب این کارو پزشکای درس خونده ی شما هرروز با صدهانفر میکنن

یعنی ما مفهوم مخالف بگیریم که. هربیماری امد پیش دکترای شما و پول هم داد خوب شده!!!

این چه استدلالی شما که معاون وزیر هستی داری

استاد ما میگفت هیچ وقت برا پزشکا کار انجام ندین

راست میگفت

خشکسالی

کابوس بی ابی رهایم نمیکند

خوابهای جورواجور بی ابی

دبه های بیست لیتری بدست 

توی صفی طویل تر از نفت سفید و کوپن

از تشنگی جان دادن مردمو

شنا در استخر شخصی مسوولین

مهاجرت داخلی و

خالی شدن مرزها

هجوم ملخ هاو

انبوه سرقتها بخاطر بیکاری شاغلین بخش کشاورزی

تشنگی مردم و بی اعتنایی مسوولین

کوپنی شدن حمام و بازار سیاه کوپنش

ارتش دراختیار مسوولین

برای دور نگهداشتن مردم از چشمه های طبیعی

شستن ظرفها با ادرار بخاطر بی ابی

من هستم و شب و هرشب کابوس بی ابی

حداقل هسته ای ر نگه میداشتین برا زمان خشکسالی

خدایا خودت رحم کن در این دوران بی ابی

خدایا ما امام حسین نیستیم طاقت بیاریم به بی ابی

خدایا 

یا غیاث المستغیثین

انقدر زرت زرت فرت فرت نرید هی دوش بگیرید

اسراف در حمام رفتن نداشته باشید

نمیشه بریم یخهای درحال ذوب قطب رو بیاریم بریزیم پشت سدها و مصرف کنیم؟

به کره زمین هم کمک میشه اینجوری

عوضی اونا ذوب بشن بریزن تو اقیانوس سطح اب بالا بیاد و خشکیها ناپدید بشن

ما برمیداریم اینا رو استفاده میکنیم

نه خانی رفته نه خانی امده

اصلا اب از ابم تکون نمیخوره



نانوا بود

نان میپخت و به مردم میفروخت

دیگر نمیفروشد

ایا این نانوایی دیگر نان ندارد؟

نه

تعطیل نشده است

نانوای دیگری استخدام خواهد شد و

نان مردم را خواهد پخت

اما ان نانوای اولی دیگر وقت ندارد

حالا که رفته است ان دنیا 

باید برودپاسخ نکیر و منکر را بدهد

ببنید چند درصد از نانهایی که دست مردم داده

خدابیامرزی برایش داشته و 

چقدر حق الناس به گردنش انداخته

بعله

همین نانهای خمیر و ناورا و شبه سنگی که فروخته

به این خیال که گوربابای مشتری

حالا میشود

وبال گردن خودشو

سراشیبی گور

ابی کمرنگ

مستند ابی کمرنگ را دیدم

و غمگین شده ام در همین حال

کتاب اب هرگز نمیمیرد را میخوانم

و انگار این دو دو خط واگرا هستند که قرار نیست در هیچ جایی بهم برسند

هر دو از یک منبع هستند اما بسیار بسیار متفاوت

تلاقی ناپذیر


خزان

هوا این روزها بدجوری خبر از امدن پاییز میدهد

و این هوای پاییزی سودازا

مرا غمگین میکند


Byuti

شعار تبلیغاتیش این بود

زیبایی عشق می افریند

بی یوتی میک لاو!!!!

تا چندین و چندوقت تو ذهنم با ابن جمله بازی میکردم

بالا و پایینش کردم

اینورواونورش کردم

حالا

تازه فهمیدم یعنی چه

اگرچه زیبایی امری نسبی است

اما

قدرت عجیبی دارد

فراتر از لاو و اینجور چیزها

وارونگی

عاشق شد

بی محابا

بدون تامل

و نمیدانست

 افتاد مشکلها

و شاید فکر میکرد

مشکلها با رسیدن به معشوق تمام میشود

و نمیدانست پیشانی نوشتش را

دست تقدیر را ندیده بود

چشمهایش را بروی بازیچه های چرخ بازیگر بست

گوشهایش را بروی پندها و اندرزها

ندیده بود که چگونه گور بهرام گرفت

فکر میکرد در اغوش معشوق ارام خواهد گرفت

اما 

نمیدانست قرار است در اغوش خاک بیارامد

نمیدانست عاشق که شوی زهر باید خوردو انگارید قند

معشوق که خیانت پیشه باشد

عاشق را مجنون میکند

از هستی تهی

هل میدهد بسوی خراب اباد

توسنی کردو کمند تنگتر شد و

عاقبت راهی دیار باقی

کاشکی یکنفر بیاید راه عاشقی را یاد بدهد

عاشقی بلد راه میطلبد

ان هم عشقهای بی سرو ته امروزی

مجنون در عشق لیلی سوخت وفرهاد در راه شیرین

اما عشاق امروزی همه اش از رفتن و بریدن و دیگه نیستم دیگه نیستی میسرایند

نوازنده بود

برای خودش استادی بود و شهرتی داشت

انگار دلش خوش بود و روانش ارام

اما دلش اشوب بود

در زیر خروارها قرص اعصاب

طاقت نیاوردو عاقبت

فرزندش تنها ماند




مرور

الان 

همین الان

مروری داشتم بر وبلاگم

نوشته هایم

نظرات و...

 وبلاگهایی که میرفتم میخوندم

من اون ادم قدیم نیستم دیگه

فرق کردم

خیلی زیاد

خیلی خیلی زیاد

امسال فهمیدم کودک درونم مرده

اخه وقتی نوبرانه گوجه سبز امد توبازار

دهنم اب نیفتاد

هوسم نکرد

اصلا دلم امسال گوجه سبز نخواست

خیلی چیزا که فکر میکردم اشتباه

الان فهمیدم چقدر درست و بی نقص

بعضی ادما که فکر میکردم خوبن

الان میبینم بزور میشه گفت بد نیستن اما خوبم نیستن

فهمیدم ادم وقتی فحش میده دلش خنک میشه

اگه بلد نباشی دروغ بگی یعنی خنگی

کلا 

وارونه شدم

شنیده بودم ادما تو چهل سالگی اینجوری میشن

اما من الان اینجوری شدم

نکنه چهل سالم شده!!!

بزار ی حساب کتاب کنم ...

گدا ها هم شادند

گدا ها هم پارک می ایند

بچه هایشان را سوار تاب و سرسره میکنند

تاب را هل میدهند

از پله های سرسره بالا میبرند

اری

همان بچه هایی که باهم مینشینند کنار خیابان

همینجوری روی زمین

خاک و خلی میشوند و اصلا برایشان اهمیت ندارد

که زیر افتاب نشسته اند

همان بچه هایی که لباسهای کثیف دارند

مینشینند روی همان تابی که

بچه هایی با لباسهای تمیز و بعضا گران مینشینند

عجب عدالتی

فکر میکردم گداها بچه ندارند

میروند برای گدایی بچه اجاره میکنند

یا بچه میدزدند

قرص خواب به حلقومش میریزند

تا بخوابد و ساکت باشد

بخوابد و گرسنگی را نفهمد

حالا دیدم گداها هم دل دارند اگرچه گدایند

گداییشان را کردند

تفریحشان را کردند

انهم با دمپایی

باهمان لباسهای ژنده

آخرهم رفتند 


گربه برای رضای خدا موش نمیگیره

سه تا اپیزود اماده کردم تا بیام بنویسم دو تاشو فراموش کردم

من دیگه باور کردم

هرکس کاری میکنه ی نفع شخصی دنیوی اشکار یا پنهان داره

 اپیزود اول

الف دنبال فردی برای نگهداری کودک و یک بیمار بود

ب بهش خانم ج را پیشنهاد کرد

والبته تایید کرد مورد وثوق هست

بعدا معلوم شد

ج افسردگی شدید داره و اصلا توانایی مراقبت از یکی دیگه رو نداره

و ینفر باید مواظب خودش باشه

همچنین معلوم شد ج به ب بدهکار بوده

ب برای وصول طلب خودش برای ج کار پیدا کرده

علیرغم اینکه از شرایطش و عدم سلامت روانیش کاملا اگاه بوده



محسن حججی

اری

اینچنین است

مبارزه با باطل جز با نثار خون ممکن نیست

پس خط بطلانی میکشیم بر اسپایدر منها و سوپر منها , بتمنهای غربی

باید نباید


از اینکه پسر قاچاقچیشون دستگیر شده

ناراحتن

درصورتیکه باید شاد باشن چون

 اگر دستگیر نمیشد

هزاران خانواده رو بدبخت میکرد


از اینکه پسرشون خوش تیپ و خوش پوش

خوشحالن

درصورتیکه باید ناراحت باشن چون

پسرشون بیکار و بی عارو بی هنر



از اینکه دخترشون نترشید و شوهر کرد

خوشحالن

درصورتیکه باید ناراحت باشن

چون دامادشون

بی ایمان و بی اخلاق



خجالت میکشم

من از کوروش کبیرو

امیرکبیرو

مدرس و

ستارخان 

و هزاران شهید جنگ تحمیلی

خجالت میکشم

روم نمیشه روز قیامت تو چشماشون نگاه کنم

آخه مگه شورت چه فناوری پبشرفته ای نیاز داره

که از هند و چین و تایلند و....

وارد میکنیم

دیگه خاک برسری از این پیشرفته تر؟

یکی بیاد بخاطر کوروش کبیرم که شده

کارخانه تولید شورت بزنه




یارو  نون روز و شبش کوروش کبیر

انقدر که ادم فکر میکنه با کوروش کبیر رابطه خونی دارن

اونوقت سنگ مستراح خونشم خارجیه

آخه یکی نیست بهش بگه

اگه کوروش کبیر از گور دربیاد

حاضر از این سنگ مستراح خارجی شما بهره ببره یا نه؟


دربی

بالاخره پیروز شدند

سلولهای سرطانی

با گل بخودیهایی که

شیمی درمانی و برق درمانی زدند

حالا مهدی هم شده است مثل هانی

یتیم و بی پدر

کباب

شب است

پنجره گشوده

بو می اید

بوی مرغ بریان

همان جوجه کباب

به پای عطر کباب بره که نمیرسد

اما در هرحال کباب است دیگر

کتاب نیست

که زورمان بیاید بخریم

یا بخوانیم

سریع به حسابش میرسیم

ان هم بانوش +ابه

همان سم خطرناک شیرین استخوان سوز دندان شکن

بالا برنده فشار و قند

همان زردو سیاه و لیمویی

رنگ به رنگ و

طعم به طعم

همان که راحت جسم است

معده را سبک میکند

همه دوستش دارند

انقدر که هرچه بگویند نخور

ما میخوریم

گوربابای سلامتی

به اشتراک گذاشتن شادیها

چیز متفاوتی است از

به رخ کشیدن شادیها

پدرم گوشت که میخرید

میگذاشت توی نایلون مشکی

یا ساک پارچه ای که مادرم دوخته بود

همیشه میگفت

شاید مردی باشد که نتواند گوشت برای خانواده ببرد

هیچوقت توی خیابان خوراکی نخوردیم

چون شاید کسی باشد که نتواند ان خوراکی را بخورد

پدر جان 

امروز همه چیز فرق کرده است

تقبل الله


دخترک را سالی یکبار زنده به گور میکنند

و او در انتظار زنده به گور شدن سال بعد 

هرلحظه میمیرد

او مکلف است روز عاشورا نذری پخش کند

میان جمعیت سیاه پوش

نذر مادرش است

نذری برای پسردار شدن

فطر


خداییش

این ادمای شکم گنده

که شکمشون مدفن غذاهای بیش از اندازه هست

خجالت نمیکشن 

از گرسنه ها

از اونایی که نون خالی میخورن

از اونایی که ندارن بخورن

از اون بچه افریقایی که خوراک کرکس شد

از اون بچه هایی که سوتغذیه دارند

کمتر بخوریم

بخاطر سلامتی خودمون

بخور بخور بخور هی بخور


قدر

شب قدر که تموم میشه

انگار کشتی طوفان زده به ساحل میرسه

من از اول ماه مبارک استرس شب قدر رو دارم

که بتونم بیدار باشم

حالم خوب باشه

موانع خارجی فورس ماژوری پیش نیاد

حال دعا و عبادت داشته باشم

اشکم دربیاد

خلاصه بیکار یا خواب یا بی حس نباشم



خلاصه

مردن تو ماه رمضان خیلی سخته

البته برا بازماندگان

چون همیشه فامیل راه دور وجود داره

پس با زبان روزه و دل داغدار

باید بفکر سحری صبحانه ناهار افطارو شام باشی

هوا هم گرم باشه

که دیگه نور علی نور

بچگی

شبکه پویا داره پرین میده

حالا که بزرگ شدم و دارم این سریالو میبینم

تازه میفهمم که چه فاجعه ای هست

انگار این داستان نوشته شده که ادما رو از رحمت خدا نا امید کنه

پرین بیپول به امید خدا میره بیرون ولی دستخالی برمیگرده...

مادرش میگه خدایا من زنده بمونم تا پرینو بدم دست پدربزرگش اما میمیره.  

از این خدایا گفتنها و دستخالی برگشتنها تو این سریال زیاده

این چیه دادن به خورد ما والا....

شکم

قبلا فکر میکردم ایرانیها شکمو هستن

تا حد شکم پرستی هم پیش رفتن

واینو بد میدونستم

اما حالا فکر میکنم 

خوبه که ی موضوعی مثل شکم هست تا بهش بپردازیم

تا برامون پرکردنش مساله باشه

اونوقت فکرمون درگیرش میشه

چی بخوریم

چی نخوریم

ی چیز تازه بخوریم

ده ساعت وقت میزاریم تا ی اش سبزی شیراز بپزیم و

خلاصه برا پیتزا پختن هم مراسم خاص داریم

خلاصه اینکه شیطان برای دستهای بیکار کار درست میکنه

پس خوبه که بیکار نباشیم

اتفاقا شکم ی موضوع جذاب که همیشه تازه تر از همیشه 

جذابتر از دیروز

دلربایی میکنه و 

خیلی از ماهارو به خودش مشغول نگه داشته

خدا رو شکر که بیکار نیستیم

خدارو شکر که با سیب زمینی و همبرگر شکم ما پر نمیشه

خدارو شکر که قرمه سبزی باید جا بیفته

خداروشکر که هلیم بادمجان اصفهان وقتگیر

خداروشکر که ی دلمشغولی ای داریم

تا بیکار نمانیم

نه ذهنی 

نه عملی

حتی تو ماه رمضانم بفکر افطارو سحر هستیم

سفره های رنگارنگ و...

خدایا شکم همه را بنور غذاهای خوب منور فرما

قل قل

امروز مثلا رفتیم که در دامان طبیعت باشیم

هوا خوب بود اما

اکنده از بوی تنباکوی قلیان

قل قل

هرجا که بچرخی همین است دود

انگار از لوازم واجب طبیعت گردی است این قل قل

هیچ دگر نتوان گفت

انتخابات

خوبه ارای اخذ شده مثل میوه درهم

وگرنه معلوم نبود حاج حسن کلیدساز

باما چه کنه

البته همین الانم حس خطر میکنم

چون تو شهر ما  حاج حسن رای کمتری اورده نسبت به رقبا

اگر دیدین دیگه پست نمیزارم

بدونید شناسایی شدم

کربلا کربلا ما داریم می اییم

دیوار به دیوار

نفس من

به امید دیدن این سریال روزا رو شب میکنم

واقعا خسته نباشید

تیتراژ اول و اخرشم که معرکه هست

ایراداتی هم داره ها

ولی  بیخیالش


اخی امروز دیوار به دیوار تمام شد

قسمت اخرش بود

از همه عوامل تولید متشکرم


بچه ای بروی ساحل


الان چندین وقت هست که دارم فکر میکنم

ایا ماهم مثل انصار صدر اسلام

دلشو داریم خانه و زندگی و درامدمون رو با مهاجرین نصف کنیم؟

اگه دلشو داشتیم 

اونوقت

مهاجرین مسلمان کشورهای جنگ زده رو پناه میدادیم

تا نشن پناهندگان اواره و تو دریا غرق بشن

همش تو ذهنم معماری میکنم خونمون چطور نصف بشه بهتره

اما میبینم نمیشه

از درون نمیخوام که اینجورشه

دلشو ندارم

راحتی و اسایش خودمو بهم بزنم

اره

تازه کشور ما اب نداره

اونا بیان ذخیره ابیمون زودتر تموم میشه

اونوقت باز باید باهم بریم پناهنده بشیم

اره

ما که پیامبر و یارانش نیستیم

تو وضعیت شعب ابی طالب بمونیم

یا مثل امام حسین بهمون اب ندن و همچنان پیرو حقیقت باشیم

نه ما مثل اونا نیستیم

اگر مثل اونا بودیم که

الان حضرت مهدی ظهور کرده بود




الان باز بنظرم رسید

نمیشه مستاجرهاو بیخانمانهاو حاشیه نشینهای همین ایران خودمون رو بیاریم تو خونه هامون تا حداقل سرپناه داشته باشند؟

بدلایل بالا که گفتم نمیشه

تازه ما که رییس جمهور نیستیم

به این چیزا فکر کنیم

مگه نه


بانو

وباز این صدای اشنا

در کوچه پس کوچه ها طنین انداز شد

و این بار باصدایی بلندتر و بلندتر از همیشه

میبردند او را بسوی خانه ی اخر

خانه او نورانی است

گرم است

روشن است

مثل اخلاقش

مثل صفای درونش

و دیگر او رٱی نمیدهد

کلا تغییر کردم

عوض شدم

شایدم عوضی شدم

استانه ی تحملم امده پایین

اونم بشدت

دگرگون شدم

دیگه از فیلمهای مستند خوشم نمیاد

اصلا حوصله تلویزیون ندارم

درمقابل عشق بازار رفتن شدم

همش فکر میکنم باید برم بازار

همه ی همه ی پولامو خرج کنم

تا خیالم راحت بشه

حداقل برا رکود زدایی از بازار 

به نسبت سهم خودم کاری کرده باشم

جل الخالق

مالیخولیا گرفتم

اونم سر انتخابات

اونم از جنس رییس جمهوریش

چقدر به مغزم فشار امده

معلوم نیست

همه اش تقصیر این قرصهای شیمیایی و 

مواد بیهوشیه

اسم ادما رو عوضی میگم

واییییی

حالا نکنه اسم نامزد منتخبو تو برگه رای اشتباه بنویسم

اونم عوضی بشه

خوشی زده زیر دلم

اونم بدجوری

لباسای زمستونی رو ریختم وسط اتاق 

اووووه ی خروار لباس 

بعدش فکر میکنم اگرچه زن هستم اما با این همه لباس اضافی

برادر شیطان هستم

هی بخر هی بخر 

خوشبحال مارکوپلو

خوشبحال رونالدو

خوشبحال هرکسی که استعدادهای درونیشو شناختو

پا تو کفش یکی دیگه نکرد



ارزوهای من

داشتن بیلچه باغبانی

ی حوض ابی

ی تاب که روش بشینم شیرقهوه بخورم

مربی مهدکودک باشم

تو ی باغ زندگی کنم

اب اشپزخونه و حمام رو باز یافت کنم

من از همون بچگی دلواپس اب بودم

از بس تو محرم و صفر تشنگی و بی ابی به بهترین شیوه توصیف و ترسیم میشه

اما هیچکی عین خیالش نیست

اصلا حمام که میرم حالم بد میشه

بس که از اول تا اخرش استرس دارم

اب هدر نره

اینم شد وضع؟

همش چهره پروفسور کردوانی میاد جلو چشمم

که داره منو دعوا میکنه

دیرین دید دیدی

این روزها که میگذرد

فقط میگذرد

در انحصار چاردیواری خانه

و باز خدارا شکر که خانه هست مٱمنی

بمب نیست

موشک نیست

پهباد تیرانداز نیست

خوابگاه


این وبلاگهای راکد 

مرا پرت میکند

 به دلگیرترین عصرهای غم انگیز خوابگاه

چی بگم والا

جناب پسردایی

تو این اخر سالی که همه

حتی گداهای تو کوچه

وقت سر خاروندن ندارن

گوشی تلفنو برداشته

به تک تک اعضای فامیل زنگ زده و

از همه ی سوال پرسیده و

اونم این که

شما رمز تبلت من یادتون نیست؟

یعنی ایشون بعد یکسال مادام التبلت بدستی

ناگهان الگوی رمزشو فراموش کرده

و تو اون هیرو ویری اخرسال 

زندایی فلک زده دنبال فلش کردن تبلت اقازاده بودن

اگر دهه شصتیها نسل سوخته هستن

اینا دیگه چی هستن؟


اکنون

هوم

صبح جمعه 

همه خواب

بابالی چغندر بیدار

رزق و روزی

ی تنگ بزرگ بزرگ خریدم

برا این ماهی فسقلی

که اصلا تو تنگ دیده نمیشه

حالا برام سوال پیش امده که

من بعد باید غذای بیشتری به این ماهی بدم ؟

چون جاش بزرگ بزرگتر شده؟

یا همون مقدار قبلی بسه؟

رهگذر

همانجا نشستم

کنار خیابان

با قیافه ای پژمرده و درهم

منتظر بودم

تا داروها پیچیده شود

چقدر شلوغ بود

داروخانه

به رهگذران مینگریستم

به رفت و امدها

به تیپها

به ارایشها

به حسن جوهرچی که رفت

و این جمله که محمد گم شده؟

به پلاسکو

به مردن توی استخر

همه ی این اتفاقات گذشتو

دنیا همچنان باقی است


عصمت خاله هم رفت و 

در همهمه ی اخر سال گم شد

سوت

میگن ادم عاقل از ی سوراخ دوبار نیش نمیخوره

و همچنین میگن

مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید هم میترسه

تازه الان یاد تصمیم کبری افتادم که وقتی کتابش خراب شد

تصمیم گرفت که دیگه منظم باشه

یاد زاغ هم افتادم که با تملقهای روباه پنیرشو از دست داد

یادی هم بکنیم از چوپان دروغگو که بعد چند مرحله دروغگویی دیگه کسی بهش اعتماد نکرد

حالا اگه گفتی همه اینا به کدام موضوع مرتبط میشه؟

فورا بگو دیگه

البته زیاد عجله نکنید

این فورا از جنس همون فورا ظریف که میگفت

بعد از تصویب برجام فورا همه تحریمها لغو میشه

این پست بیاد سوت و دست و جشن استقبال از ظریف سوت نامگذاری شد 

حالا ببینیم جنس اقدامات متقابل ظریف و مجلس از جنس گلایه های حاج حسن یا ی جنس دیگه

دیشب خوابنما شدم این برجام و تمدید تحریمها برمیگرده به سوختگی نسل دهه شصتیها نه بیتدبیری دولت امید

ازعجایب شیخ ما چه خبر؟


جنس گلایه های حسن روحانی از بدعهدی امریکا در اجرای فرجام چیست؟

الف _ی سوزن به خودت ی جوالدوز به دیگری

ب_ جواب کلوخ را با سنگ میدهند

ج _بشنو ولی باور نکن

د _قسم روباه را باور کنم یادم خروس

ه- با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود

ن- حسنی به مکتب نمیرفت وقتی می رفت جمعه میرفت

امان از دل زینب

همه جا منافع مرد بودن بر زن بودن میچربد

حتی در کربلا

مردان شهید شدند و روانه ی بهشت

زنان اسیر شدند و روانه ی خرابه ی شام

با ان همه مصیبت

باری دیگر

اوه

بعله

این حرفها که صبح حالش خوب بود

قراربود باهم برویم روضه خوانی

چند دقیقه قبل از کنارم رد شد

و...

هیچ تاثیری ندارد

چه برای او که قبض روح شد

چه برای ما که ایستادیمو حرف میزنیمومنتظر تشییع جنازه هستیم

خدا بیامرزش 

روزهای بسیار از کنار هم گذشتیم و احوالپرسی کردیم

حالا ما همسایه ها در جمع فامیلش غریبه هستیم

ولی روزهای بیشتری متوفی را دیدیم و دستش را به گرمی فشردیم و کمک حالش بودیم

ما واقعا هم سایه بودیم نه فامیل شناسنامه ای

فوت+سال


چقدر خوش گذشت

در دوران بیکاری

ی هیجانی مثل برد فوتسالیستها

این روزها

این روزها که ظریف تصمیم.گرفته است برجام را جدی تر پیگیری کند

من برای اینکه از شر بیکاری و روزمرگی خلاص شوم

رفته ام دنبال اخذ مدرک ای سی دی ال !!!!

که همه جا لازمش دارند

خلاصه اگر چه روزها کوتاه شده اند 

اما

با تا لنگ ظهر خوابیدن هم تمام نمیشوند