از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

اعتراض در حد المپیک

من از این بلاگ اسکای جدید اصلا خوشم نمیاد 

اصلا باهاش راحت نیستم 

خیلی پسرفت کرده تا پیشرفت 

ترقیات عالم رو به بالا است 

بلاگ اسکای از بالا به پایین میترقد

مرد خوب


((چه مرد خوبی

اون واقعا احساسات شما رو درک میکنه))

انتظارات


کم مانده است زنده کردن مرده را از وی بخواهند

خودکفایی


همه چیز تو زرد از آب درآمد

از خودکفایی در تولید دارو

تا

خودروی ملی


نمی دانم وضع این سجیل ها و ذوالفغارها و...چگونه است؟

آن ها هم  مثل شیاف آنتی هموروئید نایاب شده اند؟


کاشکی

 

کاشکی در کنار مسکن مهر

فرهنگ مهر هم داشتیم

طرحی برای گسترش فرهنگ آدم بودن 

 

تا آنجا که همه بفهمیم 

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

از سر درد

http://undermyskin.persianblog.ir/post/308


اعتماد کردن به یک پزشک برای درمان بیماری اصلا کار درستی نیست بخصوص وقتی در پروسه درمان بهبود مشهودی وجود نداشته باشه

متاسفانه تو کشور ما پزشکا زیر سایه اعتماد بالای مردم در آسودگی وجدان خاصی هر بلایی که دوست دارن سر آدما درمیارن

تازه شکایت هم که کنید النهایه پس از دوندگیهای بسیار

بیمه مسئولیت دیه می پردازد و پزشک خطاکار با خاطر جمع اصلا در محضر دادگاه حاضرم نمیشه وکیلشو میفرسته

ها

 

چرا میگن هفته خوابگاه ها؟ 

ها جمع آخرش چیه دیگه؟ 

کاش میگفتن 

هفته خوابگاهی ها

هم اتاقی

 

ی هم اتاقی داشتم 

درب اتاقو پشت سرش نمی بست 

موقع ورود هم دربو با آرنجش باز میکرد 

چون معتقد بود دستگیره درب اتاق احتمال زیاد به نجاست و نه کثافت آلوده هست!!! 

 

آخر شب یا بعداز ظهرکه خاطرش جمع میشد همه خوابیدن 

آجیل و میوه میخورد!!! 

خربزه می آورد زیر تختش قایم میکرد 

خوب ی نفر آدم که نمیتونه یک جا و یواشکی و زیر لحاف 

ی خربزه رو بخوره 

گند میگرفت بوش کل بچه ها رو فراری میداده!!! 

(نه خود خورد نه به یکی دیگه دهد/ گنده کند به سگ دهد) 

 

دورگه اصفهانی قمی بود 

تک فرزند بود   

دو به هم زن خوبی هم بود  

 خودسر بود  

زندگی دسته جمعی بلد نبود 

چون موقع وضع قوانین اتاق یک نفر در مقابل هفت نفر بود و  

رای با اکثریت 

همیشه ساز مخالفش کوک بود

  

بساطی داشتیم با این آدم 

 

 

 

 

هفته خوابگاهها تموم شد.

 

 سال اولی بودیمو کلا ندید بدید 

اطلاعیه زده بودن 

همایش جرایم خوابگاهی 

ما هم که کلا ساده دل بودیمو 

با خودمان فکر میکردیم 

غیر از سرقت چه جرم دیگه ای میتونه تو خوابگاه اتفاق بیفته ؟؟ 

چرا نوشتن جرایم!  ننوشتن جرم!  

رفتیم تا ببینیم ممکنه مجنی علیه چه جرایمی قرار بگیریم 

که... 

 راهمون ندادنو گفتن: 

مخصوص پسران!!! 

درحالیکه تو اطلاعیه هیچ اشاره ای به این موضوع نشده بود. 

خلاصه فهمیدیم جرایم خوابگاهی پسران یعنی  

سرقت اعتیاد شرب خمر و مسکرات وکارای بدبد  

جرایم خوابگاهی دختران یعنی جیغ زدن برف بازی کردن توی محوطه حضور نداشتن در اتاق هنگام حضور و غیاب،اقاممت نداشتن شب در خوابگاه بدون هماهنگی با مسئول شب و هزارتا بشینو بردار حراست( البته الان خیلی عوض شده)

تنبیه

 

طفلکی نی نی 

نمیدونم داره چوب تنبلی مامیشو میخوره 

یا چوب کم درآمدی باباشو 

که مجبوره هر دوازده ساعت  

با یک پوشک بسازد

حرفه ای ها

 

پیام های بازرگانی که از صدا و سیما پخش میشن 

خیلی مشکل دارن 

اول از همه اینکه  

هیچ جذابیت خاصی ندارن 

نه ابتکاری 

نه ایده ای 

هیچی به هیچی 

مثلا تبلیغات حلزون

که راه به راه  پخش میشه 

چقدر طولانی  

حوصله آدم سر میره 

یکی پیدا بشه تحول ایجاد کنه

پیام های بازرگانی

 

لوکسو 

مجللو 

تشریفاتی 

تو تبلیغات تلویزیونی  

پرسیل

 

خانم با حرکات اغراق آمیز گردن و دست و چشم میگه 

کوچولو تولدت چطور بود؟ 

به جای بچه مامان بچه جواب میده!

چه مامانی! اون بچه خودش زبون نداره؟ 

اونم بچه های زبون دراز این دوره زمونه 

فرزند کمتر زندگی بهتر

 

برا طفل معصوم جشن تولد گرفتن 

همه آدم بزرگا رو دعوت کردن 

همینه دیگه  

قحطی کودک در فامیل

تاهل

 

من نشسته ام اینجا وبلاگ می نویسم 

آنها نشسته اند سر سفره عقد 

 

دو تا از حاج آقایان سختگیر فامیل النهایه مزدوج شدن 

به سلامتی عروس و داماد 

ی کف مرتب 

 

ما دل توی دلمان نیست تا عروس را ببینیم

عکس


ما که بعضا بین عکسای کودکیمون یکی دوسال فاصله افتاده

الان چقدر همون ی آلبوم عکسو نگاه میکنیم؟

که بچه های این دوره که سی دی سی دی از هر لحظه عکس دارن

بخوان بعدا به عکساشون نگاهی بندازن؟

این همه عکس برا چی؟

...

 

چرا کمک نمیکنن؟ 

چرا راهنمایی نمیکنند؟ 

 وای میستن منتظر تا بیفتی تو چاه و علم بردارن بی عرضه بی عرضه

حسرت

 

یا دوزاری آدم جانیفته 

یا به موقع جا بیفته

خیانت

 

 فقط ی جاسوس نیست که به وطنش خیانت میکنه 

اون آدم خسیس بی لیاقتی که تنها راه پیشرفتش مخفی کردن اطلاعات و منابع هست و نمیدونه همکاری علمی یعنی چی از جاسوسم خائن تر 

ترسوهای بزدل

ترس


میترسم 

هیچ کس نباشد 

کبریت های دخترک را بخرد

و جسد نیمه جانش را

اتوماسیون شهرداری

با خود ببرد

برای دفن زباله





وچه ترس بی حاصلی!

هل من ناصر ینصرنی

 

این همه پرده دری تو سیستم درمانی جمهوری اسلامی 

آخه

چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟ 

 

 

 

 

 

دارایی

 

ال سی دی دارن 

مبل سلطنتی دارن 

بوفه نمای کریستال دارن 

پرده های شیک دارن 

هزارتا تشریفات اجرا می کنند 

... 

... 

اما 

تو دهنشون دندون سالم ندارن 

آسیه درون

 

  ازش بدم میاد

تربیت جاسوس مآبانه دارد  

ظاهر شیک و مرتب 

موادی به آداب 

کم حرف  

مرموز

ندادن اطلاعات  

حرف کشیدن از زیر زبان شما

هدیه دادناشم بوی رشوه میده 

بوی مدیون نگه داشتن دیگران به خودش

و  ...

 

همیشه فکر میکردم باباش جاسوس هست یا جاسوس بوده 

 

خیلی دوست دارم جواب تلفنشو ندم  

ولی...

گرانی

 

 آیت ا... مجتهدی تهرانی:

(( الان این گرانی که ما داریم مربوط به گناهان ماست. خدا به ما غضب کرده و مربوط به چیز دیگری نیست. روایت دارد اگر خدا به قومی غضب کند گرانی می آورد)) 

 

منبع: طریق وصل.به کوشش علی اکبری.نشر یا زهرا.چ ۴.تابستان ۱۳۹۱. ص ۳۰

!


برا خودم هم عجیب که

هیچ نغی برا زدن ندارم

و

هیچ مطلبی برای گفتن

هرکول


ساعت 20

شبکه تماشا

پوآرو پخش میشه

عشق سال های گذشته

سفر


در زدو رفت

براچی رفت؟

براچی در زد؟

ثانیه


هر روز که میگذره

ی آدم دیگه اضافه میشه

که با حسرت بگیم

یادش بخیر

یعنی چی؟

 

بعضی آدما چقدر خوشن

انگار هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ دردی ندارن

پایان خط


 قاب آبی

کلمه سه حرفی

و سه نقطه

 یک ضربه روی پانچ

پوچ گرایی


رفته بودیم مسجد دانشگاه برای عزاداری

آقاهه بلندگو گرفته بود دستشو

از این نوحه های بیخودی پوچ بی معنی می خوند

عزاداران هم با سوزو گداز سینه میزدن

یه دختر کوچولو تو جمع بود

که با ریتم نوحه می رقصید!!!

حق داشت بنده خدا


تماشا


باز عکس رنگی درون قاب

جنازه ای برروی دست ها در پیچ و تاب

تابوتی که می رود و می برد

جسم عزیز عده ای را به زیر خاک

اشک ها و جسم های غمزده و سیاه پوش

داغ دیده و جگر سوخته و بسی محزون

می روند و می برند عزیزشان را برای وداع

ما ایستاده ایم پشت پنجره محض تماشا

گناه

 

نا فرمانی میکنم 

به  درخت نزدیک میشوم  

به آدم سجده نمی کنم 

میتوانم آدم بمانم و توبه کنم 

یا شیطان شوم و سرکشی پیشه کنم

دلداری

 

مدت زمان زیادی از تاریخ خلقت آدم و حوا میگذرد

اما هنوز آدمای زیادی احساس میکنند 

به خانمی که جنین دختر در شکم دارد 

باید دلداری بدهند!!! 

پیشنهاد

 

باید برویم میتی کمان استخدام کنیم 

شاید سیستم میتی کمانی کمی بدرد این آشفته بازار بخورد 

البته به همراه برادر کایکو و تسوکه 

و همچنین زمبه و سگارو

آرزو

 

بچه که بودم 

دوست داشتم اسب داشته باشم  

سوارش بشم و بتازم

یک بار سوار قاطر شدم و  

مهر باطل شد رو آرزوم زدم 

 

سکندر پادشاه

 

مامان برام ماجرای سکندر پادشاهو تعریف کرد 

سکندر پادشاه وصیت کرده بود که وقتی مرد 

دستشو از تابوت بیرون بزارن 

هرجا دستش رفت تو تابوت 

همونجا دفنش کنند 

سربازان بیچاره تابوتو گرفتن رو دوششونو شروع کردن به دور دادن 

تا ببینند بالاخره کجا دست آقای پادشاه میره تو تابوت 

پیرزنی از سربازا پرسید قضیه چیه؟ 

و اونام ضمن تعریف کردن قضیه اظهار خستگی و کلافگی هم کردن 

که معلوم نیست کجا دست پادشاه بره تو تابوت 

پیرزن خم شد و مشتی خاک ریخت کف دست پادشاه مرده 

و دست پادشاه رفت تو تابوت! 

 

 

آرزو

 

امروز باز دلم خواست طبیب بودم 

 ولی نیستم دیگه...

مسیر انحرافی

 

یعنی انقدر بیچاره شدیم 

که فیلم سخیفی مثل مسیر انحرافی رو  

از شبکه ملی پخش می کنند؟ 

این چه وضعشه دیگه! 

حالم بهم خورد

نوروز ۹۱

 

هیچی بدتر از این نیست که  

چند دقیقه قبل از ساعت تحویل  

بزنی شبکه دو و  

چشمت بیافته به خانم نامداری و 

 اندازه تمام عمرت برا خودت و مملکت متاسف بشی 

که تو جشن باستانی ایرانی 

یکی رو آوردن که به بدترین شیوه ممکنه فارسی رو کثیف حرف میزنه و  

درمورد المانهای سفره هفت سین از مهمان برنامه توضیح میخواد!   

ما فهمیدیم شما انگلیش اسپیک میکنی

 بی لیاقتی مدیران شبکه دو و صدا و سیما رو هم فهمیدیم  که

این خانم که اصلا بلد نیست فارسی حرف بزنه میزارنش مجری باشه 

آخه چرا سر سال نو که ما حس حول حالی داریم 

حال ما رو خراب میکنین؟  

منو وادارا میکنند که نغ بزنم  

وگرنه خودتون شاهدین که چند وقت نغ نمیزنم 

آدمها

روحت شاد بنتام!

فریدون

 

ضحاک از دماوند گریخته است 

مکاره

 

این روزها 

گربه نره ها و روباه مکارها 

بازرشان داغ داغ است 

همچون بازار مکاره در قدیم الایام 

طمع هر روز خلق می کند 

پینوکیوهای بسیار 

 

 

فتوا

 

هر آدم شکم گنده ای که 

ملبس به لباس روحانیت است 

باید خلع لباس بشود

انتظار

 

همه منتظر بودند
که بیاید و با خودش ببرد
روحی را که اقامت درجسم نیمه جانی برایش بسی سخت بود 

 

 

حالا او رفته است 

شده است نو رفته ی نو منزل

گوگل

 

اون موقع ها که یه خورده بیکارتر بودم 

و هنوز حس خانم مارپلیم پررنگ بود 

یه سر زدم به موجودی خارق العاده به نام گوگل 

و با چند کلمه حدسی مرتبط با چند تا سرنخ دم دستی  

اسم یه نفرو درآوردم 

اما الان هرچی فکر کردم

فامیلیش یادم نیومد 

به ذهنم فشار نیاوردم 

گوگل در خدمت شماست

خواب

 

داشت از کنارم رد می شد 

برگشت و بهم خندید 

خدایا این کی بود؟ 

چقدر قیافش آشنا بود 

سه روز فکر کردم 

تا بالاخره درحالیکه نشسته بودمو کتاب می خوندم 

یهو 

یادم اومدم اونی که تو خواب بهم لبخند میزد 

زهره بود

هم اتاقی دوستم  

بهش پیامک زدم از زهره چه خبر داری؟  

گفت هیچ خبر  

خیلی مرموزانه

تلفنشو جواب نمیده!

دیگران

امروز برق سه فاز بهم وصل کردن 

اگه هنوز زندم 

بابت پوست کلفتم 

که تو خوابگاه به این حد از ضخامت رسیده 

مرد بی عار شنیده بودم 

ندیده بودم 

امروز دیدم 

هر روز میره تفریح 

خرجشم زنش میده! 

به خانوم گفتم: طبق قوانین اسلام نفقه زن و مخارج خانه و خانواده با مرد 

شما این وسط چه کاره ای؟ 

خانومه می گه: وقتی شوهرم بیکاره من چی کار کنم 

خانوم من نمی بینی شوهرت داره از این وضعیت لذت میبره 

و ی دنیا بحث دیگه 

موضوع جدا تکراری از سر بیکاری

یه وقتایی یاد هاکل برفین می افتم 

چه زندگی ای داشت 

آزاد و رها 

روی کرجی 

تازه با جیمی هم دوست بود 

اگرچه بابای خوبی نداشت 

ولی به هر جال باباش بود 

هر چی کارتون دیدیم تو بچگی 

همه همین جوری بود 

بچه های بی پدر ومادر مثل نل  

یا بچه های دور از خانواده مثل حنا و هاج  

یا بچه های تک والدی مثل پسر شجاع و رفقاش که هیچ کدوم والدین نداشتن(والد یا والده فقط داشتن) 

مامان آنتم مرد 

لوسی می پدر نداشت 

ممل با بابابزرگش زندگی می کرد 

دختر مهربون مامان نداشت  

جودی که یتیم مادر زاد بود  

پپرو هم رفته بود دنبال باباش 

چه وضعیت پر طنشی بود خداییش

یعنی دغدغه ی اون موقع سازندگان اون کارتونا چی بوده؟ 

اینکه هربار استرس داشته باشیم نلو بابابزرگش دستگیر نشن؟ 

یا اینکه گرگه گاوای حنا رو نخوره؟  

یا گربه نره پینوکیو رو گول نزنه؟

آها 

این کوچه علی چپ است 

که اینچنین شلوغ است 

 

آن هم درب بی خیالی است 

که آنقدر بهش زده اند 

زیوارش در رفته است