-
عبدالمالک ریگی
جمعه 29 مردادماه سال 1389 14:03
از فرمایشات ریگی: من تا دو روز پیش نیازمند یک تیکه نان بودم. اما الان آمریکا آنقدر دلار برایم می ریزد که نمی دانم چطوری جمعشان کنم بعد هم به ایرانی پول بده هرکاری که دلت می خواهد انجام بده. نتیجه: فقر عاملی جرم زا است. آمریکا دشمن ما است و هرکاری برای دشمنی گری اش می کند. النگ و دولنگ بازی می کنند خیلی قشنگ
-
فاصله ها
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 12:05
سریالی که با واقعیت های اجتماعی خیلی فاصله داشت اول از همه باید دعا کنیم که خداوند به هر فامیلی یک حاج رضا عطا کند خوش برخورد مذهبی پولدار کارآفرین در یک کلمه واتو واتو موجودی خارق العاده معجزه ای شکفت انگیز دوم بریم سراغ اون علی صبوری خوش غیرت میزاشتی آب کفن بابای بیچارت خشک بشه بعدش مراسم سوروسات برگزار می کردی...
-
مرز
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 19:09
اولش فکر کردم بازی با کلمات است بعد فهمیدم مرز کشی دقیقی است بین مفاهیم مشابه اما متفاوت و چه بی نهایت دقتی می طلبد این جداسازی ها
-
المراقبات
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 11:32
ای مردم جان های شما در گرو کردارهای شماست پشت های شما از بار گناهانتان گران است خواب ضایع کننده ی عمری است که سرمایه تجارت آخرت آدمی است بدبخت ترین اولین و آخرین همدوش و هم قطار پی کننده ناقه صالح نباشید شیطان در بدن انسان مانند خون جریان دارد مجاری سیر شیطان را بوسیله ی گرسنگی تنگ کنید کتاب المراقبات را بخوانید....
-
باران
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 20:07
داره باران میاد باد هم به همراهش می وزه باران داره میاد تو باید برم پنجره ها رو ببندم بوی خاکم که قربونش خیلی وقته بلند شده همین امروز صبح بود که داشتم فکر می کردم خیلی وقته که بارون نیومده باران شدید شد الان که برقا بره اوه اوه تگرگ داره میاد میخوره به شیشه دوبس دوبس انگار یکی داره سنگ میزنه به شیشه بعضا یواشکی بعضا...
-
خواب
شنبه 9 مردادماه سال 1389 16:55
آمده بودم نغی بزنمو بروم اما یک نفر سر زده آمد و نغ های ما را پراند مادربزگ چند شبی است که خواب مرده ها را می بیند پدربزگ خواهر پدر بزرگ زندایی ها و خاله حالا مادربزرگ نگران است این خواب ها یعنی قرار است یک نفر دیگر هم برود آن دنیا شاید هم آن یک نفر تو باشی آسیه ها؟ شاید خدا می داند اگر من بمیرم دیگر وبلاگ نغ زن هم...
-
این روزها
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 20:17
این روزها از فرط بیکاریو گرما هر روز می آیم به وبلاگم سر میزنم یعنی نه هر روز هر روز تقریبا هر روز دقیقا یعنی بعضی روزها بعضی غروب های داغ تابستان که خانه هستم و قرار نیست جایی بروم یا از جایی نیامده باشم یا مهمانی خانه ی ما نباشد یا قرار نباشد مهمانی خانه ما بیاید اگر بعضی روزها نیستم به یکی از دلایل بالا است بعضی از...
-
لنگیدن
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 19:39
نوشته بود: چرا در مورد اشغال و آزادسازی خرمشهر فیلمی ساخته نشده در مایههای جنگهای استالینگراد و نرماندی و منچوری و برلین و غیره که جهانی شود؟ موضوع و داستان حماسی که کم ندارد. بودجه هم که قاعدتن باید فراوان باشد. کجای کار میلنگد؟ به آدرس زیر مراجع کنید تا خودتان بفهمید کجای کار می لنگد؟ فصل نامه بهداشت پوست و مو....
-
بابانظر
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 20:52
خدا را شاهد می گیرم که اطمینان داشتم به محض رفتن کشته می شوم قبل از حرکت سه جمله به ذهنم آمد: یکی اینکه خدایا از من قبول کن دوم اینکه گفتم مادرجان دعا کن اگر شهید شدم، خدا از سر تقصیراتم بگذرد بعد از خودم پرسیدم: من دو پسر دارم، اگر شهید شوم آیا پسرهایم این راه را دنبال خواهند کرد یا نه؟ جمله ها و این مفاهیم مرتب در...
-
مبعث(المراقبات)
شنبه 19 تیرماه سال 1389 22:34
سالک را باید که تمام جد و سعی خود را در یادآوری حق بزرگ شمردن این روز و شناسایی حق نعمت آن و سعادت عظمی و خیر اعظمی که به او رسیده و برکات و نوری که به او رخ کرده به کاربرد و قلب خود را امتحان کند و جگونگی فرح و سرور خود را در این روز بنگرد و اگر ببیند که روزی از روزهای خوش دنیایی در دل او همانند این روز یا فرح و...
-
کلیشه
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 20:26
ی آدمکی تو وبلاگش این چهارخطو نوشته بود. که البته حرف کلیشه ای خیلی از ادمای مدعی روشنفکری که معتقدند آدم باید دلش صاف باشه و با خدا رابطه داشته باشه نماز و روزه و فرایض دینی کلا تو قوطی: مسائل پزشکی یه امر تخصصی و علمیه مسائل دینی شخصیه باید هر کسی طبق شخصیت خودش عمل کنه تا روزی بتونه پاسخ بده با 2تا کتاب خوندنو 2...
-
ته دیگ
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 20:17
تتمه ی حوصله مان در این گرما تبخیر شد و رفت من ماندمو یک دنیا گرمازدگی و هذیان گویی
-
قر و شهرام و خدا
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 10:50
وای چقدر خوشحالو ذوق زده است که شهرام(دوست پسر سابقشون) تو مخلوط پارتی (عروسی ) نیلیا (هموزن نکروفیلیا) اومده باهاش قر داده مامان شهرام هم بهش گفته شهرام من با هیچ دختری غیر از فامیل نمی رقصه یعنی از باب اینکه به هیچ کس افتخار نمیداده تا حالا ها حالا خدا کجای ماجراست؟ وای خدا دستت درد نکنه اصلا انتظار نداشت که شهرام...
-
آرژانتین
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 19:54
انگار عادت کرده نزدیک قله که رسید خودشو از اون بالا پرت کنه پایین دیه گو رو می گم اصلا مگه تقصیر دیگو که آرژانتین باخت؟ همش تقصیر آسیه است که برا همه برزیلی ها پیامک تسلیت فرستاد از هر دست بدی از همون دست می گیری
-
جام جهانی
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 16:02
مسابقه گذاشتن به نظر شما کدام بازی بیشترین گل را خواهد داشت؟ ی مسابقه هم بزارن که بنظر شما در کدام بازی اشتباهات داوری از همه بیشتر خواهد بود؟ اصلا چه اجباریه ی بازی ی داور داشته باشه؟ هر نیمه رو بدن ی داور سوت بزنه. برا وقت اضافه هم ی داور زاپاس داشته باشن. اینجوری داور تو زمین بیشتر می دود و همه جا خواهد بود و بهتر...
-
مرگ
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 19:58
همه منتظر بودن الف بمیره چون سرطان داشت و اطبا جوابش کرده بودن ناگهان ب تصادف کرد و مرد به همین راحتی سورپرایز می کنه همه رو مرگ حالا باید حتما سرطان بگیریم که بفهمیم قراره بمیریم ؟؟؟ قراره بمیریم قراره بمیری قراره بمیرم می میریم می ریم یادت نره می میریم
-
همیشه
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 21:11
همیشه همینجوریه ... ... ... ...
-
بن بست و آسمان و آدم
شنبه 29 خردادماه سال 1389 12:11
همیشه در بن بست هم راهی به سوی آسمان هست!! مسخره ترین جمله ای که آدم می تونه در اواسط اوایل عمرش بشنوه همینه آخه آدما اگه آسمونی بودن و راه آسمونو بلد بودن که دیگه رو زمین کاری نداشتن که بخوان تو بن بست هم گیر بیفتن
-
کتاب
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 23:43
پسردایی کتاب خریده بود قصه های من و بابام 2500 تومان یادش بخیر ما هم بچه بودیم کلی کتاب داشتیم همان موقع ها که هنوز بچه بودیم همه ی کتابهایمان را اهدا کردیم به کتابخانه مسجد محله مان با همه ی اشتیاق کودکی مان. الان هم کتاب ها دارم برای خودم اما دلم نمی آید حتی یک کدامشان را محض رضای خدا به کسی امانت بدهم حتی به شما...
-
خ مثل خیانت
شنبه 15 خردادماه سال 1389 16:27
وچقدر بندگی سخت است حس خیانت بهم دست داده است خیانت به نعمت زندگی خوب که فکر می کنم می بینم خیلی بد جنس هستم در حق خودم و همه ی نعمت های خوب خدا شدم مثل بچه ای که سر سفره نشسته است بشقابش پر است از غذا بهانه می گیرد و نمی خورد و باز می خواهد ته دیگ آبجی بزرگه را گوشت برادر را لیوان دوغ بابا را و مادر است که مستاصل می...
-
نویسندگی
جمعه 14 خردادماه سال 1389 18:21
داشتم کتاب داستانی را می خواندم با خود گفتم: مردک دیوانه است این اراجیف را سرهم کرده و چه آوازه ای هم بهم زده است واقعا نویسنده بودن به نوعی جنون هم نیاز دارد آدم بیاید آنچه در ذهن دارد روی سفره پهن کند و با گشاده دستی آن را به همه تعارف کند آخر هم هرکسی از ظن خودش یارش شود یا دشمنش یا به سخره بگیردش
-
سفر
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 23:04
نمی دانم این اصفهانی ها کلا آدم های جالبی هستند یا ما با عده ی جالبشان آمد و رفت داریم با آن لهجه ی شیرین شان که وقتی بنا می کنند به تند حرف زدن باید فقط گوش باشی تا بفهمی چه می گویند همه کارهایشان آداب مخصوص خود را دارد بخصوص ازدوجشان انقدر رسم و رسوم پیچیده ای دارد که خودشان هم در پیچ و خم آن راه گم کرده اند با این...
-
این روزها
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 19:05
این روزها آدم زیاد سکته ناقص می کند.
-
مارگیر
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 19:05
حواسمان باشد ماری در آستین پرورش ندهیم که مجبور شویم مارگیر از هند وارد کنیم تازه اگر تا آن موقع نشده باشیم مصداق خود کرده را تدبیر نیست
-
دموکراسی اسلامی
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 19:04
دموکراسی اسلامی یعنی مردم دور هم جمع شوند و بگویند بدلیل سال همت مضاعف، کار مضاعف نماز ظهر و عصر به دو رکعت کاهش یافت
-
هوشیاری
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 19:04
آدم هرچه بیشتر سرش از یک جاهایی در می شود بیشتر می فهمد که چقدر به خدا نیازمند تر است
-
قانون یزید
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 19:03
آنقدر بدنه ی اداری جامعه فاسد است که اگر آن بالا قانون خدا را هم بنویسند این پایین قانون یزید اجرا می شود
-
غفلت
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 18:59
بعضی وقت ها آدم خودش هم در جریان نیست که چه سوء استفاده هایی ازش می شود
-
مدرن و مدرنیته
سهشنبه 11 خردادماه سال 1389 19:51
نمی دانم نگران کلاژن های پوستم باشم که می گویند نور آفتاب می کشدشان یا نگران زیست بوم خلیج مکزیک باشم که نفت می کشدش یا نگران اخلاق باشم که نفع گرایی می کشدش یا نگران هزارتا آدم مجهول الهویه باشم که قرار است فشنگ ها و سلاح ها بکشدشان این همه کشت و کشتار این همه نگرانی بخشی از مدرن و مدرنیته را می توان خلاصه کرد در...
-
سن و سال
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 23:41
دیده اید برخی از آدم ها جای اینکه سنشان را بگویند سال تولدشان را می گویند! یا سنشان را تقریبی می گویند یا پس از اندکی تامل می گویند یعنی آدم ها که حساب و کتاب خیلی چیزها را دارند حساب و کتاب سنشان را ندارند؟ مگر هر آدم چند تا سن دارد؟ اگر زمان برای آدم ها انقدر بی ارزش است پس چرا همه یک ساعت پشت دستشان می بندند و روی...