-
یک روز
پنجشنبه 8 دیماه سال 1401 11:04
مسخره تر از مسخره وضع اکنون من است ظرفهای صبحانه بی صدا و آرام در سینک نشسته اند درست مثل برنج شسته شده ی در انتظار پخت فایلهای ضبط شده همه مخدوش هستند دوباره باید ضبط شوند برنامه الف را حذف کردم که به برنامه ب برسم خیلی شیک و مجلسی این یکی هم بهم خورد آه شیطان نشسته است در گوشم آواز یأس می سراید بی حوصلگی تزریق میکند...
-
پول
چهارشنبه 7 دیماه سال 1401 19:14
اینجا نشسته ام کنار بخاری جایم گرم است شکمم سیر اما فکرم مشغول است دوست داشتم یک لپ تاپ جدید بخرم اما حیف خواسته را تقلیل دادم به یک رایانه اما انگار باز هم حیف یعنی من بعد باید بروم در کافی نت کار انجام بدهم؟؟؟ شاید هم باید بروم سر کار دنبال پول آه کجایی پول ای چرک کف دست
-
بی پولی
شنبه 26 آذرماه سال 1401 19:19
ازآن قسمت بی پولی میترسم که نتوانم کتاب مورد علاقه ام را بخرم من خوره ی خرید کتاب دارم خواندنش اما نه
-
بعد از چند سال
دوشنبه 21 آذرماه سال 1401 12:57
در کشاکش شستن ظرفهای مهمانی ظرفها و حرفهایی که از آن دست به این دست میشدند حقایق برنامه ی چهارده سال قبل افشا شد میدانید چقدر سخت است و چقدر تلخ تمام پنداشته های مرا درهم فروریخت حقیقت تلخ آن ماجرا و تمام سختی هایی که تحمل کردم برای هیچ همه بر سرم خراب شد خستگی اش بر تنم نشست گویی از پشت خنجرخورده ام آن هم بس...
-
عبور
دوشنبه 14 آذرماه سال 1401 13:55
ای کاروان آهسته رو کین عمر گران میگذرد
-
ایران_ آمریکا
سهشنبه 8 آذرماه سال 1401 22:21
آه از این حجم هیجان محبوس شده در سینه ها و اگر ایران ببرد چه شود خدایا چشم امیدمان به آسمان است بعد از بازی: ایران فدای اشک و خنده ی تو دل پر و رمنده ی تو و باز هم هیچی از ارزشهای تیم ملی کم نمیشه و ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم. #ایران_آمریکا#جام_جهانی_قطر
-
برای رزا
سهشنبه 8 آذرماه سال 1401 13:24
رزا لوگزامبورگ من او را از ورقها میشناسم از آنچه حک شده است نوشته شده است از رزا راجع به رزا من مقهور شخصیت او شده ام زنی مبارز معتقد به آرمانش بدون توقف بدون دلسردی همه چیز را پای آرمانش خرج کرد قربانی کرد زن بودنش را جانش را و من اینک در ورای زمان او در جایی از تاریخ او را می خوانم دوست دارم با او دوست باشم باز هم...
-
گوشی
سهشنبه 8 آذرماه سال 1401 11:24
دستم را کردم توی جیب پالتو تا کلید را دربیاورم همراه کلید گوشی هوشمند طفلکی من هم به بیرون رانده شد درحالیکه حواسم به ان نبود و افتاد. من ماندم و صفحه ی سیاه گوشی که روشن نشد که نشد. اولش اصلا ناراحت نشدم چون این گوشی بادمجان بم بود که آفت نداشت این بار اولش نبود که می افتاد ضربه های شدیدتر دیده بود و آخ نگفته بود اما...
-
ایران-ولز
جمعه 4 آذرماه سال 1401 18:20
فریاد زدیم از اعماق جانمان بارها و بارها و بارها تا عاقبت گلی در کنج دروازه نشست با شوتی سوباسایی از راه دور توپی که همه را پشت سر گذاشت و از زیر دستان دروازه بان در بهت و حیرت ولزی ها به تور دروازه چسبید. و گل بعدش که مهر پیروزی را شادی را در دلهایمان اوج بخشید بچه ها مچکریم ایران قهرمان ایران جاودان ایرااااااااان...
-
مرد گاری چی
جمعه 4 آذرماه سال 1401 10:19
مرد گاری چی گاری زندگی اش را هل داد آخرین هل آخرین روز آخرین روزی و تحویل داد بار جانش را برگاری تن. گاری چی هستیم همه مان جانمان را خدا تحویل داد روزی که برسانیم به مقصد مقصد خداست بی خیال مقصدیم، چقدر!!! بی توجهیم، چرا؟ دور هوسهای میرقصیم، بی پروا!!! چاله ها را نمیبینیم که هیچ لجاجت خرج میکنیم، برای هیچ. ویل میخوریم...
-
برای تیم ملی
جمعه 4 آذرماه سال 1401 08:28
ما هنوز دلگرم هستیم و امیدوار به اینکه امسال تیمی که به انگلستان دو گل زده است قهرمان بشود مردم خود را قهرمان جام میبینند تا جایی که زمان شکست را برخ نکشیده مردم جام را در خانه میبینند تا وقتی که تیمی آن را به خانه نبرده است مردم منتظرند و هوادار با قلبهایی تپنده و امیدوار ما ایرانی هستیم و پشت هم می مانیم یاد بازی...
-
مادر کیان
جمعه 27 آبانماه سال 1401 20:50
اتل متل توتوله مادر کیان بدونه اگه شعری که میخونه راست و حقیقت باشه الان باید تو زندان باشه یا پیش کیان باشه توهین و تمسخر از ابزار آلات شیطان و جبهه ی کفر است #مادر_کیان
-
تولد۳
جمعه 27 آبانماه سال 1401 20:47
مرد لباس پشمی چهارخانه ی سبز تازه دوخته شده را پوشید رویش هم همان جلیقه ی بافت خاکستری قدیمی اش را خیلی ناجور نبود ولی کهنگی و نویی دو لباس بدجوری توی ذوق میزد اما برای او مهم نبود چه کسی به یک مرد هفتاد و دوساله با موهای کم پشت سفید توجه میکند؟ مگر توجه دیگران مهم است؟ تمام توجه مرد به مردن است به اینکه کی می آید و...
-
آشوبگران
سهشنبه 24 آبانماه سال 1401 21:45
از خانه بیرون زدم خیلی سریع بند کفشهایم را هم نبستم شاید بعدا وقتی پیدا شود برای آن ولی الان با این همه سرعتی که باید بخرج بدهم تا به موقع برسم خم شدن و بستن بند کفش زمان تلف شده محسوب میشود. نمی دانم دویدنهای ما در این دنیا در آن دنیا چه شکلی میشود؟ طفلکی کفش ها و پاها که فشار دویدن را تحمل می کنند البته قلب هم باید...
-
تولد۲
یکشنبه 22 آبانماه سال 1401 13:19
پیر مرد کادوهای تولدش را باز کرد پارچه!!! شلوار و پیراهن هماهنگ( همان سِت خودمان) ظاهرا عروس و دختر بفکر تیپ پدر بوده اند و باهم خرید کرده اند تا کادوها تکراری نشود حالا پیرمرد مجبور است یک میلیون تومان بدهد و این دو پیرهن و دوشلوار را بدوزد تنش کند برای خوشحالی دل اهالی خانه. پیرمرد هنوز هم از فردای خود خبر ندارد....
-
تولد
یکشنبه 22 آبانماه سال 1401 13:04
این همان کارت است همان که قلک پس انداز او و زنش بود و هنوزم هست همین کارت توی مغازه های مختلف چرخید برای خرید جهیزیه سیسمونی دختر کوچک و خرج عروسی پسر بزرگ. حالا او مانده است و این کارت و زن جانش و مراسم ختم هر دویشان او دیگر بچه ای در خانه ندارد قسطها را تازه صاف کرده اند. خداراشکر در زمان حیاتش قرض هایش را پرداخت و...
-
جای خالی
شنبه 7 آبانماه سال 1401 18:25
اگر وضعیتی برای مدتی در حالت خاموش قرار بگیرد پس از آن مدت رفتار انسانها با آن وضعیت دیگر مشابه قبل نیست بطور مثال سالهای کودکی من که باران زیاد میبارید ما آدمها حتی یک چتر هم روی سرمان نمیگرفتیم باران بوددیگر مثل باقی روزها و چتر حالت بار اضافی داشت. ولی اکنون باران که میبارد ما ترجیح میدهیم در خانه بمانیم و خیس...
-
شاه چراغ
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1401 22:30
آه از این غم
-
مشاهده
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1401 13:04
مشاهده ی خالص کار بسی سخت و پیچیده است فقط حس کردن و درگیر نکردن ذهن در مشکلات میدانی دقیقا چه میگویم؟ فقط ببین و ذهنت را خالی نگهدار اگر لباسش خاکی است فقط خاکی بودنش را ببین اینکه حتما خاک بازی کرده است را از پیشخوان ذهنت بیرون نیاور فقط چشم باش یک اسکنر حرفه ای و فقط گوش بده به صدای پرنده و اینکه او یک گنجشک است را...
-
احساس+ها
سهشنبه 26 مهرماه سال 1401 19:30
امروز دقیق شدم در احساسات آدمی حسهای مختلف را رصد کردم در صدا در چهره در نگاه طرز ایستادن لحن حرکت دستها. غم استیصال بی تفاوتی روکم کنی انتقام خشم سرخوردگی. همه در روابط آدمها متولد شده اند. بایک کلام بایک حرکت دست بایک نگاه عاشقانه بدیگری بایک رفتار اشتباه بایک برداشت غلط غرور بی جا طمع یک تسویه حساب هیچ -هیچ. اینجا...
-
تولد
یکشنبه 24 مهرماه سال 1401 10:52
درحال نزدیک شدن به سالگرد افتتاح وبلاگم هستم از این صدوبیستودوهزار و اندی بازدید شاید همان اندی اش دیگران باشند باقی اش خودم هستم باوبلاگم زندگی میکنم برای من که نوشتن برایم واجب تر از نون شب است خودم مینویسم می خوانم و نقد میکنم چرکنویسهای منتشرنشده بسیار دارم بعضیهاشان حتی تایپ نشده اند راستی وبلاگم امسال چندساله...
-
الهی نامه
جمعه 22 مهرماه سال 1401 20:17
بیماری امانش را بریده است بچه است گریه می کند حتی روی تخت سونوگرافی. دکتر با تعجب میپرسد چرا گریه میکنی؟ این که درد ندارد. دکتر جان بچه درد دارد چون مریض است دیگر با تخت سونوگرافی شما کاری ندارد در بین گریه هایش با ناله میگوید: "دلم برای خدا میسوزد حتما خیلی برای من غصه می خورد" و خدا گفت:"عزیزم قشنگ من...
-
فضای مجازی
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1401 13:36
داشتم فکر میکردم با فضای مجازی چند چند هستم بعد سیل خسارتهای مالی وارده در ذهنم شکل گرفت آن هم سر نماز و شیطان دلشاد شد خدایا خودت میدانی ماهم میدانیم سرنماز مغز آدم بهتر همه چیز را به یاد می آورد شاید تاثیر رو به قبله ایستادن باشد شاید هم هجمه ی شیطان های همیشه آماده خلاصه اینکه با یک حساب سرانگشتی من ده میلیون تومان...
-
خانه
یکشنبه 17 مهرماه سال 1401 19:45
و بالاخره از بیمارستان ترخیص شد و به خانه نرفت. به سردخانه، سپس مرده شوی خانه و بعد منزل آخرت برده شد. نه سردخانه فضای دلچسبی دارد و نه مرده شوی خانه. پس چرا هردو پسوند خانه را یدک میکشند؟ خانه محل امن است و آسایش،را حت روح و آرامش جان. شاید بهتربود اسمهای دیگری انتخاب میشد برای این دو مکان. شاید آنکسی که اسمها را...
-
بازمانده
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1401 12:40
آن مورچه مشغول بود داشت دانه ای میکشید و میبرد او بازمانده است بازمانده ی بمباران شیمیایی ما
-
ما
یکشنبه 10 مهرماه سال 1401 19:28
چقدر دست و دلبازیم در غیبت در تهمت زدن و وضع قوانین خاص برای حفظ شخصیت پوشالی خودمان با دین و مذهب هم کاری نداریم خدایی ساخته ایم در خیالمان
-
سوال
یکشنبه 10 مهرماه سال 1401 13:10
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور خواب مادر مورچه ها را دیدم درحال دلداری دادن به خودش منتظر بچه مورچه ای بودکه برنگشته بود و نمیدانست بچه مورچه زیر دستهای من له شده و جان شیرینش را از دست داده است و سوال برایم پیش امد که ایا اضراییل هم خواب میبیند؟ خوابی از این قبیل خوابها و از این جنس؟
-
توبه
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1401 13:54
این روزها به این فکر میکنم که شایدمورچه ها هم به مدرسه میروند با آغاز پاییز ناگهان تعدادشان چند برابر میشود انگار همه شان را از زیر زمین بیرون ریخته باشند هرچه نگاه میکنی هستند و این برای من که از مورچه کشی توبه کرده ام بسیار سهمگین است چون النهایه بعلت آدم بودن و تحمل کم مجبورم با مورچه ی دانه کش مقابله کنم با فوت با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1401 08:36
قرار است برویم سفر مثلا حال و هوا عوض کنیم ولی نمی دانم چه مشکلی در ما وجودددارد که قبل از سفر همه جا باید برق بزند و آدم انقدر هلاک میشود که میگوید کوفت، سفر رفتنت چه بود وسط این همه شلوغی و حالا که به وقت رفتن نزدیک شده ایم دوست دارم همین حالا بروم بیرون از خانه تا جایی کثیف نشود و این تمیزی فراگیر خراب نشود از این...
-
حسادت
جمعه 11 شهریورماه سال 1401 18:06
نمی دانست حسادتش را چه کند؟ آرام و قرار نداشت حس می کرد بدجوری عقب مانده است و البته از نظر خودش آن مرد لیاقت آن زن پولساز را نداشت حیف که زن خودش باندازه زن او پولساز نیست خودش که قصد داشت با یک زن پولساز ازدواج کند کاش چشمانش را گشاده تر میکرد و زنی پولسازتر پیدا میکرد خلاصه حسادت فشار آورد تبدیل به خشم شد و بر سر...